دست نوشته ای از مایکل...


فلسطین ترانه ای از مایکل جکسون که هرگز خوانده نشد:


دشت های کهن را میبینم، تنها یک قرن قبل

زمانی که داستان صلح گفته میشد
زمانی که جلیل، رود اردن را در برمیگرفت
آنچه که بر جا مانده، داستان جنگ است و مرگ و مردن
بمبها پرواز میکنند، بدنها تکه تکه میشوند، میبینم که کودکان گریه میکنند
آنها برای چه میجنگند؟
من برایت دعا میکنم
آه، فلسطین
آه، فلسطین
من تو را به دوش میکشم
آه، فلسطین
فلسطین
در عمق وجودم
همواره دوستت خواهم داشت...



گفتگوی جس جکسون با مایکل-قسمت 2




MJ: اوه،یادم میاد که شلوارای کوتاه شبیه dashikis پوشیده بودیم و پاچه شلوارمون هم یه چیزایی مثل زنگوله داشت.یادم میاد که استقبال و عشق مردم فوق العاده بود و این به خاطر کارهایی بود که تا اون موقع ارائه داده بودیم.اون دوران حمایت شما و شناختی که شما از مردم (افراد با استعداد) داشتید باور نکردنی بود.سیاه پوستا واقعا شگفت انگیز بودن.تو همیشه خیلی با ما مهربون بودی.

JJ: عالیه،عالیه،عالیه،آیا مادرت اون لباسا رو می دوخت؟

MJ: بله،کار اون بود.اون همیه تمام لباسای ما رو آماده می کرد.مادرم همیشه در حال دوخت و دوز بود.هر چیزی که ما می پوشیدیم در واقع در "موتون" طراحی شده بود.

JJ: من خوب یادمه که "جولیوس گریفین" و سپس پدرت اومدن و  بهتون گفتن اگه شما بچه ها  می تونید یه نمایش داغ روی صحنه داشته باشید،  پس ما باید یه اتاق برای شما تو برناممون داشته باشیم و اینجوری شما بچه ها صحنه رو مال خودتون می کنید.

MJ: (خنده مایکل) من اون نمایشا رو یادمه.تو یکی از افریقایی های بزرگ اون زمان بودی.

JJ: اوه اینا رو نگو مایکل.تو خودت بهترین بودی.

(صدای خنده مایکل)

JJ: توی اون دوران تو با موتون ترقی کردی.کی تو رو برای موتون کشف کرد؟

MJ: خب،راستشو بخوای، Gladys Knight و یکی به اسم Bobby Taylor .و اونا روی چند نمایش سرمایه گذاری می کردن که بیشتر عامه پسند باشه...ما میتونستیم اجرا داشته باشیم و اون میتونست به اندازه 20 یا 30 اجرا باشه.اونجا دقیقا مثل یه شهر ،زیبا بود.تنها باید چند آهنگ خاص رو اجرا می کردی و بعد می رفتی.اونها معمولا روی همین روال بودن.و میخواستن کار ما رو ببینن و به شدت تحت تاثیر اجراهای ما قرار گرفته بودن. "بری گوردی"  ابتدای کار علاقه ای نشون نمیداد.ولی بعدا عاشقمون شد و خواست که عضو موتون بشیم.و بعد از عضویت،و خب از اونجایی که "دایانا راس" بزرگترین ستاره اونها بود،از او به عنوان واسطه ای برای معرفی ما به مردم استفاده کرد.آلبوم اول اسمش بود "دایانا راس جکسون5 را معرفی میکند"

مایکل و دایانا


JJ: اون موقع، کی هنرمند محبوبتون بود؟

MJ: وای خدا، من "دایانا راس" رو دوست داشتم.و،عاشق جیمز براون بودم و هنوز هم هستم.من همه ی این هنرمندان رو دوست داشتم...و هنوز هم همینطوره.عاشق "جکی ویلسون" ام. یک سرگرمی ساز واقعی.میدونی،هنرمندهای واقعی...


مایکل جکسون و جیمز براون

مایکل و دایانا


JJ: آیا تو ...

(مایکل حرفش را ادامه می دهد)

MJ: سامی دیویس،او رو هم دوست داشتم.( می خندد)


مایکل و سامی دیویس


JJ: آیا تو هیچکدوم از حرکاتت رو از جکی ویلسون گرفتی؟

MJ: اوه بله البته! همه این هنرمندان منو خیلی تحت تاثیر خودشون قرار دادن.نمیتونم بگم چقد، ولی از این هنرمندای فوق العاده تاثیر گرفتم.

JJ: کمی بعد،یادمه که در لس آنجلس بودیم و اون زمان   Suzanne dePasseمادر خونده ی  گروه  بود و شما رو واسه خرید  شلوارای جین به فروشگاه Fred Seigel   می برد.

MJ: آره، Suzanne dePasse رو یادمه،او شگفت انگیز بود.میدونی،او و پدرم دقیقا برای ما مثل مدیر بودن.و همینطور Tony Jones. اونها آدمای فوق العاده ای بودن.من از صمیم قلبم ازشون سپاسگزارم...



سوزان د پس،مایکل و بری گوردی


بری گوردی و دایانا راس

JJ: او یه انسان استثنایی بود،و هست.اون تو هر کاری که می کرد درجه یک بود.

MJ: بله،همینطوره.او در روزهای اول کارمون مثل یه ناجی و وسیله نجات بود و بعدها هم همچنان دوست ما باقی موند.و من...من...دلم براش تنگ شده.من خیلی وقته که ندیدمش.او همچنان یه انسان خوبه...همونطور که "بری گوردی" هست.


گفتگوی جس جکسون با مایکل



michael with jesse jackson

27 مارس 2005

صبح بخیر.خدا خیرتون بده.عید پاک مبارک.خوش اومدید به "امید رو زنده نگه دار" خوش اومدید با برنامه رادیویی جناب کشیش jesse Jackson” ".او اینجاست و امیدوارم صبح خوب و عید شادی رو داشته باشید.  

خواهران و برادران،من همه اونهایی رو که امروز دارن به برنامه گوش میدن رو دعوت می کنم که به همه ی دوستاتون درباره برنامه امروز خبر بدید   و به ما در روز یکشنبه به وقت مرکزی 7-8 صبح و به وقت شرق 8-9 صبح از طریق وبسایتمون به ما ملحق بشید.نشانی وبسایت Keephopealiveradio.com هست.و لطفا نظرات خودتون رو با فرستادن ایمیل با ما در میون بذارید.ما می خواهیم از شما بشنویم.پس به ما به همین آدرس ایمیل بزنید.

اما من می خوام به شما درباره مهمون ویژه ی امروزمون بگم.این خواننده ی افسانه ای،رقصنده،شاعر و انسان خارق العاده،که برای 40 سال کار کرده.جلودار نمایش های فوق العاده "موتون" که به همراه خانوادش ،جکسون 5  انجام داده.یکی از پرفروشترین گروه های موسیقی تمام دوران.رکورد فوق العاده ی اونها در "موتون" که شامل 4 تک آهنگ شماره یکه.کی میتونه "I want you back” “ABC” “Mama’s Pearl” “ , I’ll Be There “ رو فراموش کنه؟

وقتی 13 ساله می شدید کجا بودید؟ او داشت کار مستقل خودشو شروع می کرد.تک آهنگ های موفق و متوالی زیادی منتشر کرد :  “Got To Be There” “ Rockin Robin”  و “Ben”  . ما همگی از جایگاه بی سابقه ای که او در برابر دیگران با موفقیت هایش در فروش سه آلبوم از پرفروش ترین آلبوم های دوران به دست آورده است شگفت زده ایم.51 میلیون کپی فروش در سراسر جهان.او چطور تونسته این همه اعداد و ارقام رو پشت سر بگذاره؟  اینهمه کارهای شگفت رو چطور انجام داده؟ چه شاهکاری !

همونطور که "کوینسی جونز" به مجله ی time  گفت "موسیقی Black  زمان زیادی موسیقی دوم تلقی می شده" او توانسته است با موسیقی اش با هر روحی در جهان ارتباط برقرار کند.او لقب پرفروشترین هنرمند دوران را داراست.و خواننده ای که بیشترین تعداد جایزه را تا به حال از آن خود کرده است.مردمی ترین و شناخته شده ترین هنرمند تاریخ.و به جرات می توانم بگویم مشهورترین مرد دنیا.و البته ، پادشاه پاپ.

و همچنان دنیا دارد تحت تاثیر نبوغ او قرار می گیرد.برادران و خواهران،همکاران و خانواده ی  من در "Keep hope alive" ،امروز ما شاهد سفری نادر از "گری" تا عظمت هستیم.بشنوید داستان پادشاه پاپ را که با شما همراه می شود.این یک فرصت طلایی و موجب خشنودی من است که با مایکل جکسون از کالیفرنیا همراه باشم.

JJ: صبح بخیر مایکل

MJ: صبح بخیر جس،چطوری؟

JJ: خوب،خوب،خوب،خوب

MJ: خوبه

JJ: دوستان من بذارید گفتگو شروع بشه.ما این گفتگو رو با مردم به اشتراک میذاریم.همینجا باشید. می دونم که شما نمی خواید گفتگو با پادشاه پاپ،مایکل جکسون رو از دست بدید.ما بر می گردیم.

]دقایقی آگهی تبلیغاتی[

JJ: خوش اومدید.امروز یک مهمون شگفت انگیز داریم که مایکل جکسونه.مایکل این سفر شگفت رو از زیر صفر شروع کرد و اون رو تا آنسوی فضا ادامه داد.صبح بخیر مایکل.

MJ: صبح بخیر جس،حالت چطوره؟

JJ: خوبم،خوبم،خوبم،یادم میاد همدیگه رو تو خیابون 47 ام ملاقات کردیم،سالهای پیش.پدرت تو و بچه ها رو آورد و تو در Regal Theatre  اجرا کردی.یادت میاد؟

MJ: آره،کاملا یادمه،خیلی وقت پیش بود. و من خیلی کوچیک بودم.

JJ: از اون موقع چی یادته؟

فاطمهMJ

ادامه این گفتگو و مطالبی دیگر از زبان جس جکسون در پست های آینده...

I’m So Blue


There we are as cold as ice
Asking me to love you
And after be your friend
There you are, I walk alone
Telling me to love you
And after we all did?

She told me she forgiving me

A lot time Love forever true
But she left me for another man
And I’m singing to keep from feelin’ blue

All I know is

Tschada dada dada daa (Oh no)
Tschada dada dada daa
Tschada dada dada daa
Come on take me please

(Set me free)


Here I am so all alone

And I am so sad and lonely
Tell me what will I do
I can’t explain, I’m all alone
You used to love me
I feel I’m your blue

They told me you should sing a song

And happy with your feelin’ blue
I’m singing for so very long
Still crying, tell me what should I do.

All I know is

Tschada dada dada daa (Oh no)
Tschada dada dada daa
Tschada dada dada daa
Come on take me please

(Set me free)


She told me she forgiving me

A lot time, love so guaranty (guaranty)
But she left me for another man
And I’m singing crying helplessly
But I’m keep singing

Tschada dada dada daa (Oh no)

Tschada dada dada daa (Oh no)
Tschada dada dada daa
Come on take me please

(Set me free)


(Wooh)


Tschada dada dada daa (Oh no) (And I keep crying)

Tschada dada dada daa (That’s what i want ???)
Tschada dada dada daa (Hold on, Hold on)
Come on take me please

(Set me free)


All I know is

Tschada dada dada daa (Wooh, Wooh, Wooh)
Tschada dada dada daa (Wooh I, Oh)
Tschada dada dada daa
Come on take me please
(Set me free)

(Wooh) (Wooh)




ما مثل یخ سردیم

از من میخواهی  که دوستت داشته باشم

و دوستت باشم

تو هستی، اما من تنها قدم می زنم

به من می گویی دوستت داشته باشم

و بعد از آن چه شد؟

.......

او به من گفت مرا می بخشد

عشقمان زمان زیادی دوام آورد

اما او مرا به خاطر مرد دیگری ترک کرد

و من به خواندن ادامه می دهم تا از پریشانی بپرهیزم

 

همه چیزی که می دانم این است :

یا دا دا دا دا دا دا

یا دا دا دا دا دا دا

یا دا دا دا دا دا دا

بیا و مرا در آغوش بگیر

 

(رهایم کن)

من اینجا کاملا تنهایم

بسیار  غمگین و تنها

به من بگو چه کنم؟

نمیتوانم توضیحش دهم، من کاملا تنهایم

تو از عشق من سود بردی

من احساس می کنم فریب خورده ی تو ام

 ........

آنها به من گفتند تو باید یک آهنگ بخوانی

و با وجود غمت شاد باشی

من مدتی طولانیست که می خوانم

اما هنوز گریانم،بگو چه باید بکنم؟

 

همه چیزی که می دانم این است

یا دا دا دا دا دا دا

یا دا دا دا دا دا دا

یا دا دا دا دا دا دا

بیا و مرا در آغوش بگیر

 (رهایم کن)

 ........

او به من گفت مرا  می بخشد

و عشقمان تا ابد پایدار می ماند

ولی او مرا به خاطر مردی دیگر ترک کرد

و من بی اراده اشک می ریزم و می خوانم

و همچنان به خواندن ادامه می دهم

 

یا دا دا دا دا دا دا

یا دا دا دا دا دا دا

یا دا دا دا دا دا دا

بیا و مرا در آغوش بگیر

 

(رهایم کن)


"فاطمهMJ"

" Bad 25"

او...

شرمنده ام از تکرار،اما هر تکراری ملال آور نیست...!



به راستی به چرایی  بزرگداشت هر ساله ی  زادروز اندیشیده ای..

فکر می کنی هر زادروز می تواند یادآور چه چیزهایی برایمان باشد...

هیچ می دانی نخستین چشم باز کردن کودکی چه پیغامی برای بشریت دارد...

و چه ناگفته هایی در نخستین لبخند یا  گریه ی معصومانه ی کودکی نهفته است...

هر نخستین باری امیدی  به دنبال دارد....

و نادیده هایی......

و چشم داشتی به بزرگی و زیبایی لبخند یک کودک...

چشم داشتی به آینده.....

به رقم زدن سرنوشت....

و اینکه هر لبخند می تواند چه حرفهایی بزند.....

چه کارهایی بکند.....

چه انسان هایی را نجات بخشد...

و چه مردگانی را حیات....

اینکه هر کودک  کوچکی می تواند به  بزرگ بزرگی  مبدل شود...

می تواند خود به سرچشمه ای تبدیل شود....

ریشه ای ژرف که دیگران بتوانند به او چنگ بیندازند...

و آنگاه است که انسان می فهمد انسان است...

و درک می کند این نهایت وجود داشتن است.....

که وجود کسی به وجودش محتاج باشد...

که بداند چرایی وجود یافتتش چیست...

و بداند و بفهمد نهایت لذت هنگامی است که واژه ی  زندگی  را برای انسانی هجی می کند

و این است راز وجود یافتن....

راز حیات.....

راز بزرگداشت زادروز....

چرا که در پی آن یادآور میشویم به گذشته نگاه بیندازیم

و پی ببریم چه چیز از خود باقی گذاشته ایم....

که شادی بخش انسانی باشد...

که احساس زنده بودن کنیم....

تا زمانی که  کیهان پا برجاست...

به راستی زندگی جز در این حس است.....

که بدانی هستی و خواهی بود.....

زیرا جهانی با وجودت بودند و خواهند بود...

زادروز گرمت  گرامی باد...

تویی که با وجودت به وجود بسیاری معنا بخشیدی...

و نمی گویم ای کاش بشود..ای کاش را بر میدارم و می گویم :

می شود روزی که ما خود زندگی بخش باشیم و هرگاه دلی لرزید وجود مان تکیه گاهش باشد...


Happy Birthday lord

خاطره ی من از دیدار با مایکل جکسون

  

 Daymond John رئیس شرکت FUBU :

یه روز سخت کاری نیویورک در سال 2000 بود.تلفنم زنگ خورد.تهیه کننده ی معروف موزیک Rodney Jerkins  پشت  خط  داشت با یکی از کارکنانم صحبت میکرد. و گفت: "مایکل جکسون طرفدار بزرگ  FUBU (شرکت بزرگ لباس) هستش.دیموند میتونه همین الان با چند تا لباس بیاد به استودیوی سونی؟ مایک میخواد اونو ببینه"

نیاز به گفتن نیست که 5 دقیقه بعد اونجا بودم.

من داخل استودیویی رفتم که قبلا بارها اونجارو دیده بودم.اما این بار یه چیزی فرق داشت.مجسمه های  مومی زیادی به صورت زوج در استودیو وجود داشت.همچنین عروسک  و حیوانات اسباب بازی که در همه جا بود. وقتی دقیقتر نگاه کردم،اونا آبنبات بودند! M&M’s, gum balls, lollipops  که همه جا پراکنده شده بودند.آبنبات ها تو هیچ بشقاب یا ظرفی نبودند و روی قفسه ها ، وسایل و جاهای دیگه پخش شده بودند.

رودنی و من دقایقی رو با هم صحبت کردیم و بعد مایکل با پسر کوچیکش اومد.او یک پیراهن کلاسیک قرمز،شلوار مشکی و عینک آفتابی داشت.همینکه وارد شد،همون خنده ی فوق العاده ی زیبا روی  صورتش نقش  بست.شایعات بزرگی که درباره ی او وجود داشت موجب شد که من در دست دادن  با او کمی مردد بمونم.اما در کمال شگفتی دیدم که او دستش رو برای فشردن  دست  من جلو آورد.مستقیم به چشمان  من  نگاه کرد و دستم رو خیلی محکم تکون داد.درست مثل هر مردی که دیگری رو ملاقات میکنه.

وقتی شروع  به صحبت کردیم، پسرش مایکل رو گرفته بود و به طرف خودش می کشید، و مثل هر پدرو مادر دیگه ای  او  رو به  پسرش گفت : " به دیموند سلام کن" پسرش  در حالی که ورجه و ورجه  می کرد گفت سلام ، در حالی که باز هم سعی می کرد حرف  مایکل رو قطع کنه.مایکل خیلی جدی  بود و به او گفت که نباید حرف دو نفر رو وقتی دارند صحبت میکنند قطع کرد.و پرستار رو صدا زد تا بیاد و پسر کوچولو رو به یه اتاق دیگه ببره.

او صحبتش رو ادامه داد و گفت که چقدر از شرکت ما خوشش میاد.من گفتم که این باعث افتخار منه.ما درباره ی سفر کردن با هم حرف زدیم.من درمورد نمایشگاه FUBU که در آفریقای جنوبی برپا کرده بودیم گفتم ،و گفتم که من و همکارام  موقع افتتاحیه اونجا بودیم و نلسون ماندلا رو اونجا ملاقات کردیم.مایکل گفت که عاشق  ماندلاست  و با او در موارد زیادی صحبت کرده و گفت که ساحل عاج یکی از مکان های مورد علاقه برای اونه.

مایکل ناگهان انگار انرژی زیادش آزاد شده باشه بلند شد ،و همینطور توی اتاق راه می رفت و آبنبات میخورد.همینطور که  راه می رفت برگشت طرف من و گفت:" میدونی از کجای نیویورک بیشتر خوشم میاد؟" میدونستم که اون یکی از تنها مردانی هست  که وقتی قراره  به شهری بره قبل از رفتنش تمام شهر با خبر میشن  که اون قراره بیاد! من فکر می کردم آبشار نیاگارا یا یه جای طبیعی و باشکوه دیگه میتونه تو ذهن مایکل باشه.پس جواب دادم،" همپتون؟ هزار جزیره؟ آبشار نیگارا؟"

مایکل لبخند زد و گفت ،" نه.هارلم"  هر دو از خنده ریسه رفتیم ، و با خودم گفتم که حالا اون به من هر چیزی که به ذهنش میاد رو میگه.من میخواستم  اذیتش کنم.( تو میدونی که اون صدای کوچولو از سرت داره بیرون میاد! ها ها! من متاسفم! حالا به من برگرد مایک.) (منظورش اینه که ذهن مایکلو خونده بود و حالا مایکل داره دروغ  میگه.)

بعد از مدت کوتاهی که خندیدیم او گفت " به خاطر این دوست دارم برم هارلم چون هیچکسی نمیدونه که من اونجام.من از زندگی مردم برای ساختن موزیکم الهام میگیرم.من زیبایی های زیادی رو تو زندگی مردم می بینم که خودشون هیچوقت  نمی بیننش."

من بعدا از "رودنی"  فهمیدم که  مایکل نشستن  پشت جیپ رنگی رو دوست داشت. برای اینکه اونجا میتونست ساعت ها آرامش داشته باشه.گاهی اوقات،مایکل با پوشیدن  لباس مبدل در یک صندلی چرخدار می نشست و اطراف خیابانهای هارلم می چرخید .

مکالمه ی ما 20 دقیقه طول کشید و من نمیخواستم بیش از این مزاحم باشم.البته از مایکل خواستم تا با من عکس بگیره و وقتی او گفت بله، من کنار او یه ژست گانگستری خوب گرفتم ! (من مفتخر بودم که در حضور او بودم، این خیلی با ارزش بود که میتونسم با مایکل یه عکس بگیرم.،اما نمیخواستم غرورمو از دست بدم.پس سعی داشتم تو عکس ها اینطور نشون بدم که از بودن در اونجا خوشحال نیستم! ) برای سورپرایز من،مایکل گفت "اوه، من اون ژستو دوس دارم!" این برام خیلی جالب بود.

من همیشه به گنج خاطره ی ملاقاتم  با او افتخار میکنم.یک انسان واقعی، یک پدر، و یک آقای به تمام معنا ، که اسمش مایکل جکسون  بود.

فاطمهMJ

daymond john  

Unbreakable


Unbreakable

 

Now I'm just wondering why you think
that you can get to me with anything
seems like you'd know by now
When and how I get down
And with all that I've been through,
I'm still around

Don't you ever make no mistake
Baby I've got what it takes
And there's no way you'll ever get to me
Why can't you see that you'll never ever hurt me
'cause I wont let it be, see I'm too much for you baby

[CHORUS]
You can't believe it, you can't conceive it
and you can't touch me, 'cause I'm untouchable
and I know you hate it, and you can't take it
You'll never break me, 'cause I'm unbreakable

Now you can't stop me even thought you think
that if you block me, you've done your thing
and when you bury me underneath all your pain
I´m steady laughin', while surfacing

Don't you ever make no mistake
baby I've got what it takes
and there's no way you'll ever get to me
Why can't you see that you'll never ever hurt me
'cause I wont let it be, see I'm too much for you baby

[CHORUS 2x]

You can try to stop me, but it wont do a thing
no matter what you do, I'm still gonna be here
Through all your lies and silly games
I'm a still remain the same,I'm unbreakable

 

برای من عجیبه که چرا فکر میکنید

که می تونید منو بی هیچ چیزی  بگیرید..

انگار که شما ها  میدونستید

کی و چگونه من شکست میخورم

ولی من همیشه  میان  شما بوده ام

من هنوز همین دور و برام

 

هرگز اشتباه نکن

عزیزم ،من اونچه  که می خواستم رو به  دست آوردم

هیچ راهی وجود نداره که بتونی بهم  برسی

چرا نمیتونی ببینی که، هرگز موفق نخواهی شد به من آسیب بزنی

چون من به تو اجازه نمیدم، ببین، من برات  خیلی  زیادیم

 

تو نمیتونی  باور کنی ، نمیتونی بفهمی

و نمیتونی بهم دست  بزنی، چون  من دست نیافتنی ام

و من میدونم تو ازش بدت میاد،و نمیتونی به دستش بیاری

تو هرگز شکستم  نخواهی داد، چون من شکست ناپذیرم

 

حالا تو نمیتونی منو متوقف کنی، حتی در ذهنت

اگه بتونی منو کنار بزنی،پس یعنی ذهنت پیروز شده

و وقتی که  منو زیر تمام دردهات  مدفون کردی

خواهی دید من همچنان به تو می خندم،در حالی که دارم از اون زیر بیرون میام

 

هرگز اشتباه نکن

عزیزم ،من  اونچه که  می خواستم رو  به  دست آوردم

هیچ  راهی وجود نداره  که  بتونی  بهم  برسی

چرا نمیتونی ببینی که، هرگز موفق نخواهی شد به من آسیب بزنی

چون من به تو اجازه نمیدم، ببین ، من برات خیلی زیادیم

 

تو میتونی سعی کنی جلومو بگیری، اما هیچ کاری از دستت بر نمیاد

اهمیتی نداره چکار میکنی، من هنوزم همینجام

میان تمام دروغ ها و بازی های  احمقانه ات

من همینجا میمونم  مثل  همیشه ، من شکست ناپذیرم

فاطمهMJ




شکست ناپذیر نخستین آهنگ از آلبوم "Invincible" و دارای سبکی مدرن و اعتراضیست.فریادی از سر آگاهی و بینش عمیق او که از بودن در میان هیاهوی شر پرستان به دست آمده.در بخشی از آهنگ مایکل با خنده ای تلخ ذهن را متوجه خود میکند.به راستی چه مفهومی را فریاد میزند؟ شکست ناپذیر دربرابر چه کسی؟  آیا خواسته ایم تا بدانیم ..؟! بیایید یک بار هم که شده از دری دیگر به این حرف ها که گاه شاید تکراری به نظر برسند نگاه کنیم.اما آیا حقیقتا اینها تکرارند؟ اگر هستند پس چرا هنوز اینگونه ایم؟ آیا به این خاطر نیست که نخواستیم حقیقت پشت پرده را در یابیم؟ شاید خیلی ها با این حرف  سریع ذهنشان به دنبال عده ای خاص رفته باشد..ولی آیا مقصود او از این کلمات واقعا همان عده اند؟.به نظر شما مخاطب مایکل جکسون در این آهنگ چه کسی است؟




All  In Your Name




این آهنگ در اواخر سال 2003 توسط مایکل جکسون و یکی از بهترین دوستانش "بری گیبس" خوانده شد و به دلایلی در همان سال اجازه ی انتشار نیافت...راز بزرگی در این ترانه ی بزرگ هست.یک گنج واقعی که نشانگر تمامی عقاید پاک و اندیشه های زیبای اوست...شما رو نه تنها به خواندن،بلکه به تامل در تک تک واژگانش دعوت میکنم...


"All In Your Name"

(with Barry Gibb)

 

[Barry]

Now I got a mission

The story unfolds

What the wise men have told you, is already known

That a woman and a man

Should go by the plan

And we find out how high we can fly

 

There's just one religion

One family of love

We suffer the children

As God cries above

And the giving, not the taking

With hearts open wide

And it looks like we fall

And it burns like a flame

Any ground that I claim

 

So what is my life

If I don't believe

There is someone to watch me

Follow my dreams

Take all my chances, like those who dare

And what of our world

What does it become

When the damage is done

And you held out, you said no, you stand up

 

[Michael]

Only God knows

That it's all in the game

It's all in your name

Carry me to the gates of paradise

They're the same

It's all in your name

 

[Barry]

Look to Heaven

An angel of peace

To love and protect us

Through all of our tears

And the gateway to peace

It stands open wide

And it looks like we fall

And it burns like a flame

Any ground that I claim

 

So what is my life

If I don't believe

There is someone to watch me

Follow my dreams

Take all my chances, like those who dare

And where is the peace

We're searching for

Under the shadows of war

Can we hold out, and stand up, and say no

 

[Michael]

Only God knows

That it's all in the game

It's all in your name

Follow me to the gates of paradise

They're the same

It's all in your name

 

[Barry]


Love you, and understand you


will they all know

 

[Michael]

It's over

 

[Barry]

Then we'll all know

 

[Michael]

It's over

 

[Michael]

See? that it's done

 

[Barry]

And it's all in your name

 

[Michael]

It's all in the game

It's all in your name

Follow me through the gates of paradise

They're the same {yeah yeah, yeah yeah}

 

It's all in the game

It's all in your name

Follow me through the gates of paradise

They're the same

They're the same {yeah yeah}

 

It's all in the game

It's all in your name

Follow me through the gates of paradise

They're the same


 

[بری]

من ماموریتی دارم

داستان هایی نا گفته

چیزی که مردان خردمند به شما گفته اند،که پیش از این نیز می شناختیدشان

که هر زن و مردی

باید برای خود  تدبیری کند

و ما دریافته ایم که چطور می توانیم  به  بالاتر پرواز کنیم

 

تنها یک مذهب وجود دارد

یک خانواده از عشق

ما کودکان را رنجانده ایم

ببینید ،خداوند  در آن بالا دارد می گرید

و  ببخشیم، نه اینکه بگیریم (از چنگ کسی در آوریم)

با قلب هایی  کاملا  گشاده

به نظر می رسد شکست خورده ایم

و هر زمینی که هست همانند شعله ای می سوزد

 

 

زندگی من چگونه خواهد بود

اگر ایمان نداشته باشم

کسی هست که مراقب من است

رویاهایم را دنبال کن

تمام فرصت ها را به دست آور،مانند کسی که پر جرات است

و چه بر سر جهانمان آمده

شبیه  به چه شده است؟

وقتی اینچنین زخم خورده است

و دستم را بگیر،و بگو "نه"، روی پای خودت بایست

 

[مایکل]

تنها خدا می داند

که همه چیز تنها یک بازیست

همه چیز در نام تو خلاصه می شود

من را به سوی دروازه های  بهشت  ببر

آنها همه مثل همند

همه چیز در نام تو خلاصه می شود

 

[بری]

به بهشت نگاه کن

یک فرشته ی صلح

که برای عشق ورزیدن و نگهبانی از ما آمده

از میان تک تک اشک هایمان

و درهای صلح

کاملا به رویمان باز است

و به نظر می رسد که شکست خورده ایم

و همانند شعله ای می سوزد

هر زمینی که هست

 

زندگی من چگونه خواهد بود

اگر ایمان نداشته باشم

کسی هست که مراقب من است

رویاهایم را دنبال کن

تمام فرصت ها را به دست آور،مانند کسی که پر جرات است

و صلحی که ما در پی آنیم کجاست

در حالی که سایه های جنگ وجود دارد

ما می توانیم دست هم را بگیریم، و بایستیم، و " نه"  بگوییم

 

[مایکل]

تنها خدا می داند

که همه چیز  یک  بازیست

تمام چیزها در نام تو خلاصه می شود

من را به سوی دروازه های بهشت هدایت کن

آنها همه مثل همند

همه چیز در نام تو خلاصه می شود

[بری]

آنها روزی خواهند دانست

دوست داشتنت،و فهمیدنت را

 

 [مایکل]

بیش از این ها اتفاق خواهد افتاد

[بری]

آنگاه همگی خواهیم دانست

[مایکل]

بیش از این ها اتفاق خواهد افتاد

 

[مایکل]

میبینی؟ این اتفاق افتاده

 [بری]

همه چیز در نام تو خلاصه می شود

[مایکل]

همه چیز تنها یک بازیست

همه چیز در نام تو خلاصه می شود

مرا به سوی درهای بهشت هدایت کن

آنها همه مثل همند


فاطمهMJ

دانلود این آهنگ



ادامه نوشته

Michael & his children


Have you seen my Childhood
I'm searching for the world that I
Come from
'Cause I've been looking around
In the lost and found of my heart...
No one understands me
They view it as such strange eccentricities...
'Cause I keep kidding around
Like a child, but pardon me...
People say I'm not okay
'Cause I love such elementary things...
It's been my fate to compensate,
for the Childhood
I've never known...

Have you seen my Childhood
I'm searching for that wonder in my youth
Like pirates and adventurous dreams,
Of conquest and kings on the throne...

Before you judge me, try hard to love me,
Look within your heart then ask,
Have you seen my Childhood

People say I'm strange that way
'Cause I love such elementary things,
It's been my fate to compensate,
for the Childhood I've never known

Have you seen my Childhood
I'm searching for that wonder in my youth
Like fantastical stories to share
The dreams I would dare, watch me fly


Before you judge me, try hard to love me
The painful youth I've had

Have you seen my Childhood


کودکیم را دیده ای؟

من در جستجوی جهانی هستم که از آن آمده ام...

چرا که (همیشه) در زیر و بم قلبم به دنبالش بوده ام...

اما هیچکس مرا نفهمید...


آنها مرا عجیب می پندارند...

به این دلیل که تنها شوخ طبعی ام را حفظ کرده ام...مانند یک کودک،

پس مرا ببخشید...


مردم میگویند حالم خوش نیست...

چرا که چیزهای ساده را دوست  میدارم...

این تقدیر من است که تاوان کودکی از دست رفته ام را بدهم...

که هرگز نشناختمش...

آیا کودکی مرا دیده ای؟

من به دنبال  شگفتگی در کودکی ام می گردم

مانند دزدان دریایی و رویاهای هیجان انگیزشان...

و پیروزی ها و شاهانی که بر تخت هایشان تکیه زده اند...

 پیش از آنکه درمورد من قضاوت کنی،سعی کن که دوستم داشته باشی

به درون قلبت نگاه کن و از خودت بپرس،

آیا کودکی ام را دیده ای؟

مردم می گویند عجیب و غیر عادیم

چرا که چیزهای ساده را دوست  میدارم...

این تقدیر من است که تاوان کودکی از دست رفته ام را بدهم...

که هرگز نشناختمش...


آیا کودکی ام را دیده ای؟

من به دنبال  شگفتگی در کودکی ام می گردم

مانند داستان های خیالی که در ذهن دارم

رویاهایی که دلم می خواست انجامشان دهم،پروازم را تماشا کن...

پیش از آنکه درمورد من قضاوت کنی،سعی کن که دوستم داشته باشی

چه کودکی دردناکی داشته ام...

آیا کودکی ام را دیده ای؟

ترجمه:فاطمهMJ



Ghosts-قسمت دوم

حسادت...!

به راستی این واژه چه مفهمومی میتونه داشته باشه...که اینهمه در این آهنگ مورد تاکید قرار میگیره..


And who gave you the right to shake my family tree

And who gave you the right take

Intrusions to see me

 

And who gave you the right to hurt my family

And who gave you the right to hurt my baby

She needs me

And who gave you the right to shake my family tree

You put a knife in my backShot an arrow in me!

 

Tell me are you the ghost of jealousy

The ghost of jealousy


خانواده...کلمه ای که مایکل سرسری از کنارش نمیگذره و در آهنگش بیان میکنه که حسادت حتی میتونه باعث بشه یه خانواده آسیب ببینه و گسسته بشه..پس میگه شما چرا میخواید به من و خانوادم صدمه بزنید؟ چه کسی به شما حق ورود به مسائل خصوصی من رو داده؟ و بعد چیزهایی از قبیل تهدید و فشار بر خودش رو با نمادهای چاقو و شلیک بیان میکنه

 You put a knife in my backShot an arrow in me!

و البته ..

Don't understand it

با این جمله چی رو میخواد بفهمونه؟ اینکه هر کلامی، هر حرکتی، هر نشانه ای،و خلاصه هر فکر و هدفی برای همه کس قابل فهم نیست. و فهم اون حتما و حتما در گرو دقت و توجه وعدم سطحی نگیریه که حاصل میشه...

به نظر شما مایکل فقط میخواد این بدی ها رو نشون بده و بره؟ هرگز چنین نیست...همونطور که در ویدئوی این آهنگ میبینید ،میبینید که چطور مایکل همان روح های زشت و پلید رو که اون مرد عجیب و ترسناک خوانده بود با هم یکی و هماهنگ میکنه و نشون میده اون شادی و شوری که در اونها هست در آدمهای زنده نیست.و اونطور که یک انسان میتونه خطرناک باشه اونها نیستند.اون مرد فکر میکرد که بر همه برتری داره ولی با ددین درون زشت خودش به واقعیت خودش پی برد.او همیشه سعی داشت خودش رو فریب بده و به بعد دیگه خودش توجهی نمیکرد،غافل از اینکه همون قسمت از وجودش بود که داشته کنترلش میکرده.و در اواخر فیلم میبینیم که وقتی او به درون زشتش واقف شد خودش رو از پنجره به بیرون پرتاب میکنه،چون نتونسته از پس درک حقیقت بر بیاد و اونو بپذیره..

و یه نکته دیگه هست اینه که میبینیم بچه هایی که شاهد صحنه ی رقصیدن ارواح به همراه مایکل هستند با لذت و شادی خاصی صحنه رو تماشا میکنند ولی خانواده ی اون بچه ها و کسانی که بزرگترند در ترس و اضطرابی عمیق فرو رفتند.کودکان شادی و سرخوشی شگفت انگیزی دارند که هیچ چیز در این دنیا نمیتونه اونا رو از این خوشی دور کنه.همین بی دلیل شاد بودنشونه که در مواجهه با ارواح به جای دلهره فقط میخندند..!

تفاوت اونها با دیگران در چیه؟ در نحوه ی نگاه به مسائل...اینکه هر چیز بد و شومی رو به برترین شادیها و خوبی ها مبدل میکنند.اینکه اونا اینو یاد گرفتن که میشه به هر چیز بد و زشت این دنیا طور دیگه ای نگاه کرد و زیبایی هاشونو دید...درسی که امیدوارم ما بزرگترا از یاد نبریم..هممون روزی یه کودک پاک و زیبا بودیم...و این زیبایی همیشه و همیشه یه جایی گوشه ی قلبمون منتظره تا به سراغش بریم...



Think about the generations and say that
  we want to make it a better place for our children

  and our children's children,
so that they know
it's a better world for themit's a better world for themit's a better world for them


بهار زیبا در راه است....

دستان شکوهمند بهار یارتان ...


Ghosts-قسمت اول

Ghosts   در بر دارنده ی مطالب عمیقی از این جهان و جهان ماورا و مسائل انسانی و معنویست و من در چند قسمت قصد دارم به بررسی نکته های اون بپردازم.ابتدا اگر به متن شعر نگاهی بیندازیم به جملاتی جالب بر می خوریم.در ابتدای شعر صحنه ی حضور روح ها و آمد وشد آنها توصیف می شود.گویی همانند انسان ها در حال زندگی در جهان خودشان هستند. و در نیمه های شعر پیام حقیقی مایکل جکسون آغاز می شود.در انجا که می گوید:

Tell me are you the ghost of jealousy

بهم بگو آیا تو روح حسادت هستی؟


هدف از بیان این جمله چه بوده؟ آیا این نبوده که مایکل میخواسته حسادت را همانند روحی سرکش توصیف کند.که خشم او را هیچ چیز جلودار نیست.. حسادت ریشه ی تمام نابودگری ها و کینه هاست.وقتی که کسی نتواند بالا رفتن تو را ببیند و تو را یک مانع برای خودش حس کند دیگرهیچ چیز جلودارش نیست از تصمیمی که برای نابودی تو گرفته.حسادت روحی قوی دارد که اگر انسان نتواند در برابرش مقاومت کند موجب ضربه زدن به بقیه خواهد شد.و در جمله های بعد ارواح رو به سگ هایی تبعید شده تشبیه میکند.و میگوید چه کسی تو را برای ترساندن من و خانواده ام فرستاده است؟ میدونید چه کسی این روح های شیطانی رو سراغ ما میفرسته؟ با اندکی تامل به پاسخ خواهید رسید دوستان...

کلمه ی ghost به دو معنی به کار میره هم به معنای "روح" و در معنای عمیقتر "حسادت" معنا میده.و اگر به ویدئو دقت کرده باشید صحنه های ابتدایی فیلم گفتگویی بین مایکل و مردیست که مایکل را به فریبکار بودن متهم میکند.دلیل این اتهام چیست؟ بله،به خاطر حسادتیست که این مرد به او می ورزد.در واقع این حسادت موجب شده تا روح حقیقی پلید مرد همانطور که در اواخر فیلم میبینیم در آینه دیده شود.( صحنه ای که مایکل آیینه ای را در مقابل مرد نگه میدارد و مرد چهره حقیقی خودش را در آینه میبیند.) و می گوید ببین ،حالا تو ترسناکی یا من؟!

ادامه دارد....

Keep The Faith


ایمانت را حفظ کن

اگر صدایت را تا جایی بلند کنی

که به (گوش) درونت برسد،

تا جایی به قلب (مرکز) وابستگی هایت

و بهانه هایت...

 

و تو می توانی کلماتی را بیان کنی

که آنها را دریافته ای،

اما، قدرت در باور (ایمان) است

پس شانسی به خودت بده

 

تو می توانی...

از بلندترین کوه ها بالا بروی

و در ژرف ترین دریاها شنا کنی

همه ی چیزی که که نیاز داری این است: ،خواستن

و اندکی اعتماد به نفس

 

پس ایمانت را حفظ کن

نگذار کسی فریبت دهد

تو باید بدانی...

این خوب است که به سوی رویاهایت پیش بروی،

تا از درون زمین بیرون بیایی

ایمانت را حفظ کن،آری عزیزم

چرا که این مهم ترین مسئله است

پیش از آنکه خود رایی تو پیروز شود

درونت را باور کن

و اهمیتی ندارد که چه اتفاقی می افتد

تو می توانی یک برنده باشی

اما ، باید ایمانت را نگه داری

پس برای حفظش بکوش برادر

تو به دستش خواهی آورد

 

و زمانی که به امنیتی فکر می کنی،

که تو را به خانه سوق می دهد،

به تنها جایی که وقتی کاملا تنهایی آرزویش را داری

 

و تو می توانی با احساست پیش بروی

به جای آنکه به پیشامدها دل ببندی

و اما قدرت در باور است

پس به خود یک شانس بده

 

من می دانم که تو می توانی،

میان آبها سفر کنی

و بر بلندای آسمان شناور شوی

هر راهی که انتخاب کنی می توانی به آن برسی

اگر تنها تلاش کنی

 

پس، ایمانت را حفظ کن

اجازه مده هیچ کس شکستت دهد برادر،

تنها چشمت را به پاداش نیکی که می گیری بدوز

و به قدم هایت...

که بر زمین بر میداری

ایمانت را حفظ کن

چرا که آن مهم ترین چیز زمانه است

پیش از آن که غرورت پیروز شود

 

من به برادرم گفتم که چطور اینکار را درست انجام دهد

سرت را بالا بگیر و به جهان نشان بده

که به افتخار دست یافته ای

برای چیزی که می خواهی تلاش کن

نگذار در راهت خللی ایجاد کنند

تو می توانی بهتر باشی

و برای این باید ایمان داشته باشی

و به آن دست خواهی یافت

 

من می دانم که حفظ ایمان،

به معنای آن است که هرگز در راه عشق رهایش نکنی

قدرتی که عشق دارد این است که،

راه را هموار می کند

پس بسازش...

درستش کن...

 

ایمان را حفظ کن

مگذار کسی فریبت دهد برادرم

تو باید بدانی که چه خوب است...

که به سوی رویاهایت بروی

تا از زمین بیرون بیایی

 

ایمانت را حفظ کن عزیزم، آری

چرا که مهم ترین چیز است

پیش از آن که غرورت پیروز شود

بهتر است که برخیزی و مانند کسی باشی

که می خواهد کار درستی بکند

برای بقیه ی عمر خود به مانند نادان ها نباش

برایش کار کن...

و روزی به آن خواهی رسید

به سوی چیزی که می خواهی برو

و ایمان را فراموش نکن

 

به خودت نگاه کن

و کاری که الان داری انجام می دهی

برای یک لحظه به عقب برگرد

فقط برای اینکه خودت را بشناسی

به زندگیت سر وسامان بده

و طریقه ی زندگی هر روزت

خودت را یکی کن

چرا که می خواهی ایمانت را نگه بداری

  ذهنت را باز کن

پیش از اینکه زوال یابد

بعضی چیزها که  در زندگیت بهترینند را باید تنها گذاری

برو به سوی چیزی که می خواهی

اجازه نده در راهت خللی ایجاد کنند

می توانی این اتفاق را ایجاد کنی

اما...

اول باید ایمان داشته باشی

حالا،حالا

من به تو خواهم گفت برادرم

که چگونه کاری درست بکنی :

سرت را بالا بگیر

و به جهان نشان بده که موجب افتخاری

برو به سوی چیزی که می خواهی

نگذار آنها در مسیرت خللی ایجاد کنند

تو می توانی یک برنده باشی

اگر که ایمانت را نگه داری

خودت را درست کن

و فکرت را بر ذره ذره ی هدفت متمرکز کن

و تو به عزت نفس دست خواهی یافت

تو مرا زمان زیادی است که می شناسی

و می دانی که من بازی (این حرفها به منزله ی سرگرمی نیست) نمی کنم

آن را فرا گیر چون مشتاقش هستی

اما برای این کار باید ایمان داشته باشی...

ترجمه: فاطمهMJ

 

  

این آهنگ دوازدهمین ترانه از آلبوم "Dangerous" است.مایکل در این آهنگ به مسئله ای اشاره می کند که از نظرش پر اهمیت ترین چیز در زندگی هر انسان است.چرا که به واسطه ی ایمان و اعتقاد قلبی است که اهداف انسان حاصل می گردد. اعتقاد به کاری که می کنیم مهم ترین پایه ی اعتماد و امید به نتیجه ایست که انتظارش را داریم.حال آنکه ممکن است برخی افراد بخواهند در مسیری که پیش رو داریم سنگ اندازی بکنند، ولی در نهایت این قدرت باور و یقین است که پیروز می شود.این اعتقاد می تواند در هر چیز وجود داشته باشد.اعتماد و باور به پروردگار،عشق،دوستی،آزادگی،برابری و هر نیکی دیگر.به عبارت دیگر عنصر اصلی که ما را از دست یابی به مقصودمان منحرف می کند نداشتن ایمان کافی و روحی متزلزل است.انسان بدون ایمان همانند دانه ای بی گل است که از هجوم باد و باران و آفتاب در امان نیست.

از طرفی مایکل این آهنگ را در حالی در لیست اصلی آلبومش قرار داد که شدیدترین سخن ها علیه او بازگو می شد.و او همچون گذشته با تاکید بر این مسئله که هیچ چیز نمی تواند ایمان او را متزلزل کند سعی در بازگویی حالات درونی خود دارد.و مسئله ی مهم تر این است که با وجود سخت گیری و فشار گروهی فریبکار مایکل بر موضع و اعتقاد قلبی خود پا فشاری می کرد.امیدوارم اهمیت این موضوع را دریابید که مایکل جکسون همیشه از طرف عده ای خاص تحت فشار قرار می گرفت.اگر کسی مشتاق به دانستن و شناختن آنها و مسائل پیرامون آنهاست من همیشه حاضر به پاسخگویی و بحث پیرامون این مسئله ی مهم هستم.نتیجه ی کلی واساسی این است که "ایمان" نوریست که درون انسان را درخشنده می کند و او را بالا می برد.

متن اصلی آهنگ در ادامه مطلب...


ادامه نوشته

DS

درود دوستان عزیز...

همونطور که در پست قبل گفتم توجه و دقت دوباره به آهنگای مایکل می تونه دریچه ی دیگه ای رو رو به ما باز کنه.آهنگایی که اگه هر کدومشون رو با نگاهی دیگه ببینیم بدون شک به نکات ریز و جالب توجهی بر میخوریم.هممون میدونیم که صرف نظر از گیرا بودن ریتم و ملودی کارهای مایکل، اشعار و سبک کنار هم گذاشتن کلمات و نشون دادن اونها به صورت یک روال داستانی تا رسیدن معانی شعرها به ایده ی مورد نظر مایکله.

من هم میخوام در این پست و پست های آینده به این بعد بیشتر توجه کنم و آهنگ ها و یا احیانا کلماتی که از اشعار و گفته های مایکل نا گفته مونده رو بازگو کنم.یکی از آهنگهایی که فکر کنم چیز زیادی دربارش نخوندید یا نشنیدید آهنگیه به اسم DS .راستش اوایل که به این آهنگ گوش میکردم فقط به ریتم تند و متفاوتش نسبت به بقیه آهنگا توجه داشتم،بدون اینکه فکر کنم خب این چه اسمیه که مایکل واسه آهنگش انتخاب کرده؟ DS!

ولی بعد به خودم گفتم مگه ممکنه آوردن همچین کلمه ای بی دلیل بوده باشه...مسلما نه...




DS  به قولی  اشاره دارد به  بازپرس قضایی سانتا باربارا که در جریان اتهام جنسی مایکل  رای بر بازرسی کامل  مایکل  را داد .نام کامل او Tom Sneddon (که در آهنگ  به نحو  زیرکانه ای Dom Sheldon  نام گرفته) می باشد.اینکار او  و دارو دسته اش موجب  سرخوردگی  مایکل  شد و چندی  بعد در پاسخ به این  واقعه  مایکل  با ساخت این آهنگ  اعتراض و انزجار خود  را  نسبت به آنها ابراز کرد. در این آهنگ  روحیه ی ستیزه جوی او کاملا پیداست و از حقایقی پرده برداشته می شود که  بی شک  دل هر انسان آگاه و آزاد اندیشی را به درد می آورد.حقایقی که با نگاهی اجمالی به گذر تاریخ  می توان به آنها پی برد.به راستی به نظر شما عمق درد انسانی که بی تفاوت  نمی زید چقدر است؟

بله، او زخم خورده ی چنین نسلی است...

نسل آزادگان و اندیشه ورانی که با نبوغ خود قادر به 

یگانه ساختن جهانی هستند...

بی غمی درد بزرگیست که دور از ما باد...



D S


آنها میخواهند من ستیزه جو را بگیرند

زنده یا مرده !

تو می دانی که او سعی دارد غافلگیرانه  مرا به زیر بکشد

من اطمینان دارم او ماموریتی د ر CIA  دارد

او نیمی از کارهایی را که می گوید انجام نمی دهد

  Dom Sheldon is a cold man

.....................

 او در هر صورت  از چیزی ترسیده است

او به هیچ وجه متوقف نخواهد شد مگر اینکه بخواهد حرفهای سیاسی بزند

او فکر میکند  وجود  او موجب  گرم شدن  (پر شور) BSTA  اش  می شود

(Boston Securities Traders Association) :BSTA

من مطمئنم او تا به حال زندگی اجتماعی را تجربه نکرده است

تو فکر می کنی او با KKK  همدست باشد؟

 KKK : Ko Klux Klan (انجمنی متشکل از سفید پوستان که  عقایدی نژاد پرستانه بر ضد سیاه پوستان دارند.)

من مطمئنم مادرش هیچگاه به او درباره ی نیکی چیزی نگفته است

او تنها رای تو را برای باقی ماندن در TA.  می خواهد

TA: (Territorial Army)

او نیمی از کارهایی را که می گوید انجام نمی دهد

  Dom Sheldon is a cold man

..............................

 آیا او پیغام هایی را برای FBI  فرستاده است؟

آیا او می پرسد که اینکار را انجام دهد یا بمیرد؟

  

Dom Sheldon is a cold man 

          ترجمه: فاطمه MJ

This Is The Moment,This Is It

درود بر عاشقان حقیقی او....

تا به حال به ارتباط  مفهومی عمیق بعضی آهنگای مایکل در آلبوم های مختلفش دقت کردین؟ و میدونین که انتخاب و گذاشتن این اهنگ ها بی دلیل نبوده.مایکل از ابتدا خط مشخصی رو دنبال می کرده و میدونسته داره چطور سنگا رو رو هم میچینه...حتما تا حالا متوجه هم مفهوم بودن شگفت آور بعضی اهنگا شدین..همونطور که میدونید مایکل کسیه که نه تنها به ترانه های عاشقانه و لطیف پرداخته بلکه پایه اصلی آهنگ هاش از درون مایه اعتراض و نقد برخورداره.حتی در عاشقانه های مایکل اگر به تفسیر دقیق هر کلمه بپردازید حتما نشانه های عجیب و باور نکردنی از اعتراضات معمول مایکل پیدا می کنید.


سیر صعودی این اعتراض ها روز به روز افزایش پیدا کرد تا در آلبوم "HIStory" که میبینید اوج فریادهای مایکله.(که البته دلیل گنجاندن اینهمه ترانه نقادانه در این آلبوم بی دلیل نیست).و در آلبوم "Invincible" همونطور که از نامش پیداست این روند ادامه داره و چه بسا شدیدتر هم شده.(حتما میدونید که هنگام انتشار آهنگ های این آلبوم مایکل با مشکلات عجیب و غریب و بی سابقه ای رو به رو شد و بسیاری از آهنگ های این آلبوم منشر نشد.) نه به هیچ وجه فکر نکنید که بر اساس اعلام برخی رسانه ها عدم همکاری سونی به خاطر ضعیف بودن کارها بود.بلکه دلایل محکم و ریشه داری موجب این اتفاقات شد .(امیدوارم که به این موضوع خیلی جدی فکر کنید) تک آهنگی که در آلبوم در این زمینه جلب توجه میکنه آهنگ "Threatened " هست که تشابه کمتری با دیگر آهنگ های آلبوم داره و نقطه نظر اصلی هم همینه.(پیشنهاد می کنم دوباره و از زاویه دیگه به این آهنگ نگاه کنید)


همونطور که گفتم در آهنگ های لطیف مایکل هم نشانه هایی پیدا میکنید.مثلا آهنگ "invincible" که برخلاف مضمون احساسی اون، نام آهنگ به نحوی ایهام گونه انتخاب شده...یعنی در فضای شعر مایکل در حال سخن گفتن در رابطه با معشوق خودشه ولی اگر کاور آلبوم رو مشاهده کنید بر روی چشمان مایکل این کلمه نقش بسته که بیننده پیش از شنیدن این ترانه فکر می کنه این اهنگ درباره ی خود مایکل و مفهوم تسخیر ناپذیری در برابر تهدید هاست.( که منظور اصلی هم قطعا همینه) ولی در ترانه گفته میشه که علت دست نیافتنی بودن معشوق تسخیر ناپذیری اوست.


این روند زنجیر وار در آهنگ ها ادامه داره تا در "This Is It" به کمال میرسه.این سه کلمه ی کوتاه بیانگر دنیایی از کلمات ناگفته ی مایکلند و انتخاب بسیار هوشمندانه ای برای یک رویداد خارق العاده است...this is it در بر دارنده ی مفاهیم زیادیه که امیدوارم ساده ازش نگذرید.این آهنگ هم از ترانه های به ظاهر عاشقانه و در واقع گوینده ی حرفهای دیگریست


به نظر شما این سه کلمه چه معانی میتونن داشته باشن؟ دوباره و دوباره به ترکیب شگفت آور این سه کلمه فکر کنید .بدون شک با دنیای جدیدی از مفاهیم رو به رو میشید...


"اینو بدونید که کلمات گر چه حقیر از گفتن حقایقند،ولی میتونن برای تلنگر

و گشودن راه های ذهنمون کافی باشن.به کلمات اونطوری که به ظاهر

نوشته یا گفته میشن نگاه نکنید.این خیلی مهمه...خیلی خیلی زیاد..."


Merry Christmas Dear Michael

Cindys Micheal Jackson story from the WMA 2006-part2


ما حدودا ساعت 9 صبح به اونجا رسیدیم و مردم زیادی رو دیدیم که اونجا منتظر بودند ودرباره این اتفاق با هم صحبت میکردند.من بعضی از دوستانم رو اونجا دیدم.و درباره تجربه ای که داشتم برایشان گفتم  و برای آنها بسیار جالب بود که من آنقدر نزدیک مایکل شدم..،وقتی مشغول صحبت با دوستانم بودم یک عکاس آمد وخواست تا مصاحبه کنم و تعدادی سوال از من درباره مایکل پرسید.و من صمیمانه پاسخ دادم : " من با تمام وجودم عاشق مایکل هستم.او قلبی جوان و پر احساس دارد و  ما از لحظه ی اولی که  او را دیدیم تا به حال  در کنار او بوده ایم"

او از من درباره اثبات بیگناهی مایکل پرسید و من فقط گفتم که بسیار خوشحالم و از خداوند برای این عدالت و اتحاد مان سپاسگزارم...!

ما دیدیم که بلیط ها در اطراف Earls Court که اسمش Carlton Hilton Hotel بود به فروش میرسند.بنابراین دوستانم و من با عجله برای پیدا کردن مکان فروش رفتیم اما این کار سختی بود و حدودا 20-30 دقیقه طول کشید .در طی  راه رفتن طولانی ما یک sms  از یکی از دوستانم دریافت کردم که میگفت بلیط ها در Piccadilly در کافه ی Café de Paris عرضه می شه.بنابراین ما به طرف اونجا رفتیم ولی فهمیدیم بلیط ها درمکانی دیگه به فروش میرسند،بعضی از طرفداران از این موضوع بسیار عصبی شده بودند. و بعد از تمام آن اتفاقات ما شنیدیم که مراسم لغو شده است.این یک سردرگمی وحشتناک برای ما بود که نمی دونستیم مراسم برگزار خواهد شد یا نه.ما تصمیم گرفتیم به Earls Court برگردیم و در اونجا تجمع کنیم.

روز خیلی گرمی بود و من جاکتم رو در آوردم و در کیفم گذاشتم . طرفداران به یکدیگر ضربه می زدند و جمعیت فشرده شده بود.ما  نزدیک به 5 ساعت بیرون Earls Court ماندیم و منتظر رسیدن مایکل بودیم.حوالی 7.30 ما تصمیم به ترک اونجا گرفتیم چون با چند بادیگارد صحبت کرده بودیم و اونها گفته بودند ما باید 30 دقیقه  زودتر اونجا رو ترک کنیم تا بعدا  بتونیم  وارد سالن بشیم.من خیلی ناراحت شده بودم چراکه مایکل 30 دقیقه دیگه به اونجا می رسید و من مکان بسیار مناسبی رو برای دیدن مایکل اتنخاب کرده بودم.

یکی از عکس های گرفته شده توسط سیندی

وقتی داخل شدم و نگاهی به جمعیت انداختم باید بگم جمعیت انبوه و عظیمی جمع شده بودند،هواداران همه جا بودند.من میتونستم اونها رو در هر نقطه ای ببینم. از لحظه ای که در آنجا نشستیم می تونستیم شعار ها و فریادهای مردم برای مایکل رو بشنویم..این کار احساس شگفت انگیزی رو ایجاد کرده بود،چون می دونستیم همگی تنها برای یک هدف در انجا جمع شده ایم..! دیدن مایکل جکسون !

بقیه هم دقیقا همین حس من رو داشتند .من هنوز به خاطر میارم که تنها چند اینچ با مایکل فاصله داشتم و شانس این رو داشتم که با مایکل  دیدار کنم و با او حرف بزنم.تمام لحظاتی که در سالن نشسته بودم ذهنم رو تنها بر مایکل متمرکز کرده بودم.من احساس عجیبی داشتم از اینکه نزدیک به کسانی بودم که اونها هم حسی شبیه به من رو تجربه کرده بودند.

دوست داشتن مایکل بی قید و شرط،حمایت از او بی قید و شرط و  وفادار بودن به او بی هیچ قید و شرطی...در طی سال هایی که یک طرفدار بودم و در اتفاقات زیادی از مایکل جکسون در اروپا بودم دیدن طرفداران دانمارکی ،نروژی ، فرانسوی ، آلمانی ،هلندی ،بریتانیایی و طرفداران روسی به من ثابت کرد که هدف  مشترکمان این است: "مایکل جکسون"

نمایش با اجرای آهنگ “Déjà vu”  از آخرین آلبوم بیانسه “Bday”  شروع شد.او با قدرت زیادی می خوند و من در حین اجرا بر جای خودم می رقصیدم ،او یکی از برجسته ترین های اون بعد از ظهر بود.او با لباس قرمز درخشنده ای که پوشیده بود  بر استیج می درخشید و موهایش کاملا باز بود.

نمایش بسیار خوب پیش می رفت و اما بدون حضور بیانسه،کریس براون و مایکل هرگز اون جذابیت خاص رونمی یافت!  آنها در تمام طول نمایش می درخشیدند و فوق العاده بودند. و اما لیندسی لوهان به عنوان میزبان نمایش خوبی ارائه نداد.او برخی حرکاتی که قرار بود انجام دهد یا بعضی از کلماتی را که می بایست بیان می کرد فراموش کرد.من برای او خیلی متاسف شدم چرا که او می خواست کار خوبی ارئه دهد ولی بسیار دستپاچه و سردرگم بود و همه چیز زمانی بدتر شد که مردم و طرفدارها شروع به هو کردن او کردند...

کریس براون با اجرای تریلر که به منظور  بزرگداشتی برای  مایکل در نظر گرفته شده بود بر صحنه حاضر شد."تریلر" ، آلبومی که هم اکنون 25 ساله  می شد .آلبومی که تا ان زمان بیش از 104 میلیون نسخه از آن به فروش رفته بود.در طی اجرا همگی ایستاده بودند و شعار می دادند و فریاد می زدند.،نمایش واقعا با شکوه انجام شد و او کار خوبی ارائه داد.

یکی از عکس های گرفته شده توسط سیندی

ساعت 10:30 بعد از ظهر بود  که مایکل بر صحنه ظاهر شد.ما از اتفاقی که قرار بود بیفتد هیجان زده بودیم.من نمی تونستم بر جای خودم بنشینم و فریاد "مایکل،مایکل" سر داده بودم.(من و دوستانم 58 بار نام "مایکل" رو فریاد زدیم! ) و  وقتی که بیانسه به روی استیج آمد و حضور مایکل را به ما اعلام می کرد من دیگه حضور خودم  رو حس نمی کردم.من نمی تونستم از جیغ کشیدن دست بردارم،قلبم  به شدت می زد و اشکهام سرازیر شد و تمام مدت بدنم می لرزید.من دوباره شاهزاده ام رو ملاقات کردم اما این بار خیلی دورتر از بار قبل.او بسیار بشاش و گرم بود و وقتی حرف می زد صدایش بسیار زیبا و آرام بود.وقتی حرف می زد گرمای عجیبی درون خودم احساس می کردم.من چند عکس از مایکل گرفتم که احساس غرور و افتخار زیادی به من می داد.اندکی بعد مایکل به همراه جمع زیادی آهنگ We Are the World را اجرا کرد.من سعی کردم اجرا رو ضبط کنم اما خیلی مشکل بود چون نمی تونستم چیزی رو ببینم ولی  می شد در فیلم او رو برای لحظات کوتاهی دید و این تنها چیزی بود که اهمیت داشت!

بعد از اجرا من از افراد زیادی شنیدم که مراسمی در ادامه برقرار می شه و من به دنبال پیدا کردن آدرس مکان برگزاری اون بودم ،ولی بعدا تصمیم گرفتم که به اونجا نرم.وقتی ما از سالن بیرون اومدیم و  در بیرون سالن با جمعی از دوستانم درباره مراسم حرف می زدیم ماشین مایکل از کنار ما عبور کرد.من هر چه که در دست داشتم رو پرت کردم و به دنبال ماشین دویدم و سعی کردم از پنجره ماشین به داخل نگاه کنم.من به شیشه ضربه ای زدم و برای مایکل دست تکان دادم و او به من نگاه کرد و من  زیر لب زمزمه کردم : "دوستت دارم مایکل" و  او بوسه ای سمت من فرستاد و گفت : "من بیشتر دوستت دارم" اون لحظه یکی از بهترین لحظات زندگیم بود.نزدیک بودن به ماشین مایکل و اینکه تونستم بهش دست بزنم.می خواستم نزدیکتر بشم که توسط جمع زیادی از طرفداران که سعی می کردند به ماشین نزدیک بشند به عقب کشیده شدم.من سعی می کردم بر جای خودم بمونم و در حالی که ماشین به سرعت دور می شد پیاپی فریاد می زدم "مایکل دوستت دارم" و این اخرین دیدار ما بود.طرفدارها یکی پس از دیگری به زمین می افتادند و مردم همچنان به دنبال ماشین می دویدند.ما می دونستیم که باید به سرعت به هتل مایکل بریم تا بتونیم یه بار دیگه مایکل رو ببینیم.من ساعاتی بعد به خونه بر می گشتم و می خواستم پیش از رفتن به سوئد  برای آخرین بار مایکل رو ببینم...!

تقریبا 300-400 هوادار بیرون هتل او تجمع کرده بودند و مایکل رو صدا می زدند.من اینکارو نکردم چون می خواستم به فرزندان مایکل که خواب بودن احترام بذارم.، نیروی امنیتی به ما گفت که اونجا رو ترک کنیم چون مایکل خواب است.اما من اونجا رو ترک نکردم چون مطمئن بودم اون دروغ می گه. بین ساعات 1:30 تا  5 صبح 40-50 نفر از هوادار ها اونجا رو ترک کردند.خبر رسید که قراره مایکل با جمعی از طرفداران به گفت و گو بنشینه اما این اتفاق نیفتاد و  به دلیل محرمانه بودن موضوع من نمیتونم دلیل کنسل شدنش رو شرح بدم .در عوض مایکل یکی از نگهبانان رو فرستاد تا به همه یک پیتزا بده.و این کلماتیه  که بادیگاردها به ما گفتند: "این از طرف مایکله!" این یک حرکت شگفت انگیز از مایکل بود که به فکر ما بود. و ما برای همیشه به خاطرش مفتخریم.و مایکل اگر تو داری این متن رو می خونی بدون که ما می خوایم سپاسگزاری صمیمانه و شادی وصف ناپذیر خودمون رو به تو اعلام کنیم، خیلی خیلی ممنونم مایکل! وقتی ماشین ون  برگشت همگی سوار شدیم و بر جاهای مخصوص که برای ما در نظر گرفته شده بود نشستیم ، و ما می دونستیم که این جای مخصوص برای هر کسی نیست. من هرگز این سفر رو فراموش نخواهم کرد.

این اولین باری بود که موفق شدم مایکل رو ببینم و هرگز این دیدار نزدیک با مایکل رو از خاطر نمی برم.او به من لبخند زد،دستش رو برایم تکان داد، به من گفت که دوستم دارد و من یک پیتزا از او گرفتم..! خیلی خیلی ممنونم! به امید دیدار مایکل !

با تمام عشقم...

"سیندی -یک MJ  فن  مفتخر  سوئدی"

ترجمه:فاطمه MJ


 

 

Cindys Micheal Jackson story from the WMA 2006

لندن -14 - 16 نوامبر 2006

با وجود 17 سال طرفدار بودن و شرکت کردن در 7 رویداد مهم مایکل جکسون ،این اولین باری بود که مایکل جکسون رو می دیدم.اولین دفعه نبود که در لندن بودم و بار چهارمم بود، اما تجربه ی جادویی که با دوستانم و طرفدارها از آخرین دیدار با  MJ به دست آوردیم چیزی بود که همگی حسش کردیم،دیدن مایکل با همدیگه و تجربه کردن این دیدار به همراه دوستام.

5.05 pm-14 نوامبر 2006

من از استکهلم تا لندن پرواز کردم و از اتفاقاتی که بعد از ظهر و اون شب در انتظارم بود هیجان و استرس زیادی داشتم.آخرین باری که در لندن بودم اکتر اوقات گروهی به گردش می رفتیم و از اونجایی که تنها سفر کردن رو دوست ندارم  و اونو بسیار خسته کننده می دونم تصمیم گرفتم دو تا از دوستام رو با خودم در این سفر همراه کنم.به محض پیاده شدن از هواپیما سرخط خبرها ی مایکل در مطبوعات رو دیدیم، عکس های او همه جا بود و اخبار کذایی روزنامه های زرد از مایکل همه جا به چشم می خورد. اما ما توجهی به آنها نداشتیم و یک پوستر زیبا بر جلد مجله "مترو" دیدیم که پیش از منفی نگری ها چاپ شده بود،آنها وجهه ای کاملا مثبت به همراه اخباری از خرید کردن مایکل در Topshop  چاپ کرده بودند که آنها را هم عقیده با ضایع شدن حق او نشان می داد.این موضوع ما رو خیلی خوشحال کرد با وجود اینکه می دونستیم این تنها مطبوعات نبودند که علیه مایکل بودند،وقتی که من در قطار نشسته بودم پیغامی رو از یکی از دوستانم دریافت کردم که می گفت مایکل در Hempel hotel  در bayswater  اقامت می کنه.اولش خیلی واسم سخت بود تا این قضیه رو درک کنم که آیا واقعا مایکل در  همون هتلی که ما هستیم اقامت می کنه؟؟؟؟ و بعد از سوالات زیادی که ازش درباره ی هتل پرسیدم  او گفت که مایکل فقط در اطراف هتل ما بود!!!

(ببینید در چه حد که درباره ی محل اقامت مایکل جکسون در اون مدت  هم شایعه پراکنی می کردن! محل اقامت پیش از سفر تعیین شده است ولی همونطور که می دونید چون او مایکل جکسونه باید این اخبار ها وجود داشته باشه تا بعضیا به نوایی برسند دیگه!!)

9.30 دقیقه بعد از ظهر-رسیدن به هتل محل اقامت من

ما یک ساعت دیرتر به هتل رسیدیم.مایکل به یک رستوران چینی به نام benihana  در خیابان kings رفته بود و 2 ساعت میشد که در آنجا بود، بعد ازاینکه چیزهایی برای خوردن برداشتیم با عجله به هتل او رفتیم و بیرون هتل هزاران هوادار را دیدیم که منتظر بازگشت او بودند.من از میان جمعیت عبور کردم و در این شلوغی  به دنبال بهترین نقطه بودم.مایکل  برگشته بود و من دیدم که دیگر نمیتوانم بیش از این بر نقطه ای که ایستادم بمانم  چون احساس میکردم دارم به عقب هل داده میشوم و  از یک طرف جاده به طرف دیگر  می رفتم.من خودم را داخل جمعیت کشاندم و در نهایت توانستم از کسانی باشم که در صف اول قرار می گرفت.

من پرینس و پاریس رو دیدم که به همراه پرستار خود از میان جمعیت عبور داده می شدند، آنها فوق العاده زیبا به نظر می  رسیدند.پاریس سر خود را بر شانه ی پرستارش گذاشته بود،به خاطر احترامی که برای حریم خصوصی مایکل  قائل بودم هیچ عکسی از آنها نگرفتم.چرا که نمی خواهم آنها را به تمام دنیا نشان دهم.اما با زیرکی عکسی از مایکل در حالی که داشت از اتومبیل خارج می شد گرفتم.او در حین راه رفتن دستش را تکان می داد و برایمان بوسه می دمید و وقتی که داشت به عقب بر می گشت با من رو در رو شد.من شکه شدم....او به من نگاه کرد و لبخند زد.من هرگز آن لبخند زیبا را فراموش نمی کنم و همه چیز را بسیار شگفت انگیز احساس کردم و بعد از آن اتفاق  پیوسته حس می کردم او دارد به آرامی به طرفم می آید...، من زیر لب کلماتی  زمزمه کردم و گفتم: "دوست دارم مایکل".او داشت به طرفم می آمد که دو دختر مرا به عقب هل دادند و من خیلی خیلی از او دور شدم.....

مایکل داخل هتل رفت و یک بوسه ی دیگر برایمان فرستاد.من نتوانستم خودم را کنترل کنم و به زمین افتادم .زمینی که هنوز داشت به خاطر دیدن مایکل می لرزید و گریه می کرد.! این احساسات در درون من شکل گرفته بود و من همچنان به صورت مایکل که پیش رویم بود خیره شده بودم و به گریه کردنم ادامه دادم اما اشکی از چشمانم فرو نمی ریخت، من دچار شک شده بودم و تقریبا بیهوش بودم،سعی می کردم  در آن موقعیت خودم را آرام  و خونسرد نگه دارم...رویای من سرانجام حقیقت یافته بود : من مایکل جکسون را دیده بودم...!

ما تصمیم گرفتیم به هتلمان بر گردیم و در آن شب دیگر مایکل را ندیدیم . ما باید بلند می شدیم و به سرعت به Earls Court  می رفتیم....

ترجمه : فاطمه MJ

ادامه دارد...

نخستین لبخند پسرکی بزرگ...

به راستی به چرایی  بزرگداشت هر ساله ی  زادروز اندیشیده ای..

فکر می کنی هر زادروز می تواند یادآور چه چیزهایی برایمان باشد...

هیچ می دانی نخستین چشم باز کردن کودکی چه پیغامی برای بشریت دارد...

و چه ناگفته هایی در نخستین لبخند یا  گریه ی معصومانه ی کودکی نهفته است...

هر نخستین باری امیدی  به دنبال دارد....

و نادیده هایی......

و چشم داشتی به بزرگی و زیبایی لبخند یک کودک...

چشم داشتی به آینده.....

به رقم زدن سرنوشت....

و اینکه هر لبخند می تواند چه حرفهایی بزند.....

چه کارهایی بکند.....

چه انسان هایی را نجات بخشد...

و چه مردگانی را حیات....

اینکه هر کودک  کوچکی می تواند به  بزرگ بزرگی  مبدل شود...

می تواند خود به سرچشمه ای تبدیل شود....

ریشه ای ژرف که دیگران بتوانند به او چنگ بیندازند...

و آنگاه است که انسان می فهمد انسان است...

و درک می کند این نهایت وجود داشتن است.....

که وجود کسی به وجودش محتاج باشد...

که بداند چرایی وجود یافتتش چیست...

و بداند و بفهمد نهایت لذت هنگامی است که واژه ی  زندگی  را برای انسانی هجی می کند

و این است راز وجود یافتن....

راز حیات.....

راز بزرگداشت زادروز....

چرا که در پی آن یادآور میشویم به گذشته نگاه بیندازیم

و پی ببریم چه چیز از خود باقی گذاشته ایم....

که شادی بخش انسانی باشد...

که احساس زنده بودن کنیم....

تا زمانی که  کیهان پا برجاست...

به راستی زندگی جز در این حس است.....

که بدانی هستی و خواهی بود.....

زیرا جهانی با وجودت بودند و خواهند بود...

زادروز گرمت  گرامی باد...

تویی که با وجودت به وجود بسیاری معنا بخشیدی...

و نمی گویم ای کاش بشود..ای کاش را بر میدارم و می گویم :

بشود روزی که ما خود زندگی بخش باشیم و هرگاه دلی لرزید وجود مان تکیه گاهش باشد...


 در ادامه مطلب...

1958-2009  His PHotos ......

ادامه نوشته

Micheal & children


Children show me in their playful smiles the divine in everyone. This simple goodness shines straight from their hearts and only asks to be lived


بچه ها در لبخند کودکانه خود شکوه الهی را به من نشان می دهند.....

این درخشش ساده ی نیکی از قلبشان می آید و  تنها  چیزی که می خواهند زندگیست....

 

...  Micheal Jackson  ...



Keep On Dancing Amazing MJ...


مصاحبه ی مایکل جکسون با Jerardo rivera -بخش پایانی

GR: او هم یه جاده ی سنگی مثل تو داشت.بهم بگو چی باعث ساختن "نورلند" شد، منظورم اینه که 2 یا 3 "نورلند" وجود داره، یک "نورلند" که متعلق به پیتر پنه و یکی در ذهن مایکل جکسون و یکی دیگه مکانی واقعیه که اینجا ساخته شده. جایی که من هنگام ملاقات تو دیدم مبدل به شهر بچه ها شده .چرا همچین مکانی رو ساختی؟

MJ: من "نورلند" رو به عنوان خونه ی خودم و بچه هام ساختم و اون به سادگی درست شده.درست شبیه چیزی می مونه که ناخوداگاه شکل بگیره، مثل چیزی که قبلا گفتم ، "من کجا می تونم برم؟" منظورم اینه که ،گفتنش سخته...من از اینکه خودم باشم و بیرون برم خسته شدم . من با پلیس هایی مواجه شدم که بهم گفتن : لباس مبدل بپوش ! .و واسه همسرم بهم یه امضا بده!  اونا بهم میگن :  "چرا بدون نیروی امنیتی بیرون اومدی؟" من نمیتونم اینکارها رو بکنم.گاهی اوقات اینکارو میکنم.اما خیلی مشکله.

GR: اما تو قبل از اینکه بچه داشته باشی صاحب "نورلند" بودی.آیا همه ی اون چیزا مال تو بود؟ حیوانات عجیب و غریب، اونا مال مایکل جکسون بودن؟

MJ: برای من و دیگرانی که در اون سهیم  هستن.من به خودم  این شانس رو دادم تا کارایی رو که نمی تونستم تو بچگی بکنم انجام بدم.ما نمی تونیم به سالن تئاتر بریم.ما نمی تونیم به "دیزنی لند" بریم.ما نمیتونیم همه ی اون کارای شادی بخش رو انجام بدیم.ما در تور بودیم و به سختی کار می کردیم.و از این کار لذت می بردیم.اما اینجا بهم اجازه میده که مکانی رو آنسوی دروازه ها داشته باشم جایی که تمام جهانی رو که عاشقشم در اونه.

GR: تو خالقی،مثل  Barrie ،این دنیای خیالی،تا به حال فکر کردی این دنیا رو می تونی بزرگ تر از این بسازی مایکل؟ آیا فکر کردی احمقانه است که لاما داشته باشی و یا جاده ها و قطاری که هوهو می کنه؟

MJ: اگر بخوای اینکارو بکنی معنیش اینه که خداوند رو نادان فرض کردی.چون خدا میتونه همه چیز رو چه بزرگ و یا کوچک خلق کنه.بقیه ی انسان ها  فراری (نوعی اتوموبیل) و هواپیماها یا هلیکوپتر ها و یا هر چیزی که باهاش خوشحال می شن رو دارن. خشنودی من  به دست آوردن ،قسمت کردن و داشتن لذت هاییه که ساده و بی گناهن.

GR: خانه های تو،در مقابل تمام عظمت "نورلند" ، خونه ی تو کمی متوسط به نظر میاد.و استایل شخصی تو،من چیزی که جلب توجه کنه ندیدم.چطوره که تو چیزهای درخشان  بزرگی نداری مایکل؟

MJ: من تو اینکار میانه رو ام.اگر هم همچین چیزایی رو داشته باشم، احتمالا نمیذارم که بچه ام بگه: " واو..من گردن بندتو دوس دارم.." وقتی من داشتم بزرگ می شدم، ستاره هایی مثل "سامی دیویس، فرد آستیر، جین کلی و...اگر من چیزی که اونا می پوشیدن رو تحسین می کردم مثلا اگه می گفتم " من عاشق اون تیشرتی هستم که پوشیدی " اونها اون رو به من می دادن.این ویژگی یک نمایش تجاریه.(جلب توجه کردن و آرم ها و نمادهای تجاری.مایکل از اینگونه نمادها کمتر استفاده می کرد و ببشتر لباسهایش به نوعی طراحی شخصی خودش بود)

GR: با وجود اینکه  همیشه پوشش خبری رسانه ها وجود نداره مثل روزی که اونجا (نورلند) بودم وبچه ها رو به اونجا دعوت کرده بودی میخواستم این سوالو همون روز ازت بپرسم اما الان مطرحش میکنم تا بدونی ، بودن بچه ها در اونجا چطوره؟ چرا اینکارو انجام میدی؟ (با وجود نبود پوشش خبری)

MJ: من 8 بار به تمام دنیا سفر کردم.من در حال برگزاری کنسرت ها به بیمارستان ها و یتیم خانه های زیادی رفتم.اما، اونها هیچ پوشش خبری نداشتند.این دلیل کاری که انجام میدم نیست، خبرسازی !!..

من اینکارو میکنم چون این از قلب من منشا میگیره.و خیلی از بچه ها در این شهرهستن که هنوز کوه ها رو ندیدن.اونا هیچوقت روی یه چرخ و فلک نبودن، اونا هیچوقت یه حیوون خونگی یا اسب و یا یک لاما نداشتند،حتی هرگز اونها رو ندیدن.پس اگه من می تونم درها رو باز کنم و این خوشبختی رو ببینم، وقتی  می تونم سرو صدای جیغ های شادی بچه ها و ماشینهای سواری که میرونن رو بشنوم، میگم " خدایا سپاسگزارم." احساس می کنم لبخند خدا رو به هدیه گرفتم، چرا که کاری کردم تا لذت و شادی رو برای بقیه ی مردم به ارمغان بیارم.

:GR تو با خواهر و برادرات رابطه ی نزدیکی داری؟ وقتی اونا درگیر برنامه یا کاری میشن- مثل سوپر بال جانت -چطور روت تاثیر میذارن ؟ و بهم بگو به عنوان یه برادر و تماشا کننده چطوری برخورد می کنی؟

MJ: اوه،من نمی تونم درباره ی خواهرم صحبت کنم.مسلما با عشق..در حقیقت، من مراقب اوضاع بودم و اون (اجرای برنامه جانت)  رو ندیدم.من خونه ی یکی از دوستام بودم، Ron Burkle.و در یک سالن سینما،اونجا خیلی خیلی شلوغ بود و من نتونستم حتی ببینمش.من همه ی این مشاجره ها( شایعات پیرامون خواهرش جانت)  رو روز بعدش شنیدم و گفتم:" این درست نیست." من هرگز اونو ندیدم.

GR: فکر می کنی مشاجره ها تموم شدن؟ فکر می کنی اون اتفاقات در رابطه با خانواده ی جکسون افتاده یا این یک پدیده ی همیشگی در جامعه ی کنونی ما و در کشور ماست؟

MJ: خب این یه نظر جالبه.هر دوی اونا.جواب دادن مشکله.برام جواب دادنش کمی سخته.

مایکل به همراه خواهرش جانت در مراسم گرمی

GR: آیا صداش کردی (جانت) تا بگی "از سختی های کوچک نترس"؟

MJ: یه چیزی شبیه به این." قوی باش.این مسئله به زودی حل میشه.نگرانش نباش.من بدتر از اینها هم دیدم."من گفتم : " جانت، تو خیلی جوونی که بخوای به یاد بیاری اما من یه بار با   David Niven داشتم مراسم اسکار رو تماشا می کردم و یه مرد اومد و روی صحنه اجرا کرد.به هر حال، اون  به انتخاب خودش به اونجا نرفته بود.این اجرا برنامه ریزی شده بود و هیچکسی و اونها چیز زیادی دربارش نگفتن" ولی من درموردش زیاد  خواهم گفت .(منظور مایکل اینه که حتی اون اجرای کوچیک هم که بدون برنامه ریزی بوده با ارزش بوده) اون یه اجرای زنده در سرتاسر دنیا بود و روز بعد همه چیز انگار یه شوخی بود.

GR: فکر میکنم این ویژگی جزئی از جکسون هاست. چیز بزرگیه.فکر میکنم این خصوصیت به خاطر جکسون بودنه.

MJ: ممنونم.

GR: از اونجایی که برنامه هایی  داری (کارهایی به منظور کمک به کودکان نیازمند) ، ما باید منتظر چی باشیم؟ آیا باید اخبارشو از رادیو بشنویم، درباره  مردمی که دارن پول هاشونو برای این بچه ها در منطقه ی اقیانوس هند میفرستن ؟

MJ: من اون کارو خیلی دوس دارم.

GR: حالا بهم بگو،اون کار سخاوتمندانه چطور بود، اون همدردی، چه احساسی به تو داد؟ گاهی اوقات، فکر می کنم اگه ببخشم حس بهتری دارم تا چیزی رو بهم ببخشن .درمورد نیرویی که به زندگیت میده توضیح بده.


MJ: این یه ایده است.من نمی دونم این یه جور روانشناسی کردنه یا نه.من فقط  عاشق اینم  که به سختی روی مسائل کار کنم.اونا رو کنار هم بذارم.به خاطرش سختی بکشم و بعد با مردم قسمتش کنم و کاری کنم تا اونا هم عاشقش باشن و همیشه دعا می کنم اونا دوسش داشته باشن.این چیزیه که باعث میشه به عنوان یه هنرمند به اوج خشنودی دست پیدا کنم.

GR: وقتی مردم میگن این کار جکسون با شکست مواجه شده یا فلان اتفاق افتاده ، آیا اینطور حرفها ناراحتت می کنه؟ برای مثال مجموعه ی شماره 1 هات (Number Ones) 7.5 میلیون نسخه فروخت.در صورتی که من فکر میکنم  اون 4 برابر پلاتینیوم یا هر چیزی که اسمشو میذاری ارزش داشت.و از طرفی خصوصیات تجارت موسیقی  رو داره. نمیدونم می پذیری یا نه اما، اون کار یه پدیده جدید نبود.

MJ: من نمیدونم درمورد کدوم پروژه صحبت می کنی...به خاطر اخبار غلط.به نظر میاد احساسات و عواطف اشتباه بیشتر از خبرهای خارق العاده و مثبت طرفدار داره.مردم ترجیح میدن شایعات رو بیشتر بشنون.8 آلبوم قبلی من در تمامی چارت ها شماره 1 بود.خب مردم دوست دارن به مسائل آب وتاب بدن و داستان بسازن و شایعه پراکنی کنن و گاهی اوقات....

GR: این به عواطفت ضربه میزنه؟ آیا دلت میخواد فریاذ بزنی و بگی، "هی، یه لحظه صبر کن،عددها رو چک کن! "

MJ: این که این چیزا رو دوس نداشته باشی یه چیز انسانیه که بین همه مشترکه .این موضوع هم بخشی از اونه، اما این قسمت قشنگی از وجود انسانه، اینطور نیست؟

GR: اما نه برای Eminem، ما دربارش صحبت کردیم.من فکر می کنم تو باید اینکارو بکنی. چرا که نه؟

MJ: و سوال تو چیه؟

GR: "استیو واندر" گفت که او(امینم) چطور سود به دست میاره و چطور با بی ادبی با کسی که براش پول سازی می کرده برخورد کرد و در یک کلمه رفتاری نژاد پرستانه داشت.من گفتم این یه رفتار جسورانه بود، یک کار متعصبانه ، به ما بگو این قضیه چقدر ناراحتت کرد و حالا دربارش چه احساسی داری.

MJ: من هرگز آقای Eminem  رو ندیدم.و من همیشه تحسینش می کردم و حتما کاری که او به عنوان یه هنرمند در حق هنرمند دیگه  انجام داده بسیار دردناک  و ناراحت کننده بوده و به همین خاطره که فکر می کنم چیزی که "استیو واندر" گفت درست بود.من نمی خوام بیش تر از این توضیح بدم.او (امینم) باید از خودش به خاطر کاری که کرده خجالت بکشه.استیو به او گفت  bulls***.او از این کلمه استفاده کرد.این چیزی بود که او گفت.من اینو نمی گم، استیو گفت...استیو شگفت انگیزه.او یکی از شیرین ترین مردان این دنیاست.

GR: استیو گفت که او مثل یک گاو نر ...ه. خب، کی استیو این حرفو زد.تو بهش احساس اطمینان زیادی داری، عشقی برادرانه حس می کنی؟

MJ: من "استیو واندر" رو خیلی دوست دارم.برای من، او یک  سمبل موسیقیه.من همیشه دوستش خواهم داشت.مردم زیادی براش احترام قائلن و او در این وضعیت خیلی قویه، در کار و وقتی که صحبت می کنه.مردم هم گوش میدن و میدونن کاری که Eminem  انجام داد اشتباه بود.من بیشتر زندگیم رو یک هنرمند بودم و هرگز به هنرمند خاصی توهین نکردم.هنرمند بزرگ هیچوقت اینکارو نمی کنه.تو هرگز نباید اینکارو بکنی.

GR: من به شکست جانت و بزرگنمایی ها در برابر اون موضوع اشاره کردم.یک بار دیگه بهم بگو تو فکر می کنی او( استیو) اینکارو فقط  به خاطر اینکه میدونست میتونه توسط تو خودشو تبرئه کنه انجام داد، چون تو مایکل جکسونی؟

MJ: آره، ولی این آسیب زننده نبود.اون احمقانه بود.این یه کار بچه گانه بود.( ارزش ناراحتی نداشت.) من امیدوارم او همیشه خوشحال باشه...    

GR: مثل یه جک خنده دار. هنوز اذیتت می کنه و تو نمی خوای بچه هات اونو ببینن.

MJ: او خدایا، من اصلا نمی خوام که اونا ببیننش.من از اینکه ببیننش متنفرم.

GR: در آخر، ما از موضوع دور شدیم و درباره ی چیزی که انتظارش می رفت صحبت نکردیم.تو الان تحت فشاری.من می دونم که تو از قاضی مهلت گرفتی تا بیانیه خودتو اظهار کنی.من دلم نمی خواد مصاحبه رو اینطوری تموم کنم، اما اگه دوست داری میتونی بیانیه رو الان بخونی،فکر می کنم این مسئله ی مهمیه.

MJ: در دو هفته ی گذشته، مفدار زیادی اطلاعات زشت و مخرب در رسانه درباره من منتشر شد.ظاهرا، این اطلاعات از طریق رونوشت در هیئت داوران به بیرون درز کرد در حالی که هیچیک از وکلای من حضور نداشتند.مطالب عنوان شده بسیار منزجر کننده و غلط هستند.

سالها پیش، من به یک خانواده اجازه دادم که از "نورلند" بازدید کنند و اوقاتی رو در اونجا بگذرونن. "نورلند" خونه ی منه.من به این خانواده اجازه دادم وارد خونه ی من بشن چون اونا به من گفتن پسرشون بیماری سرطان  داره و به کمک من احتیاج داره.

در گذر سالها،من به هزاران کودک بیمار و رنج کشیده کمک کردم.این اتفاقات باعث کابوس خانوادم، بچه هام و من شده.من هرگز قصد ندارم  خودمو دوباره در اون موقعیت آسیب پذیری قرار بدم.من جامعه امو دوست دارم و به سیستم قضاوتمون ایمان دارم.لطفا ذهنهاتون را  باز کنید و اجازه بدید که روز خودمو در دادگاه داشته باشم.همانند دیگر شهروندان امریکایی.زمانی که حقیقت گفته بشه من تبرئه و بی گناه شتاخته میشم.

GR: مایکل چیز دیگه ای هست که بخوای بگی؟

MJ: بله، من فقط امیدوارم مردم همچنان من و خانوادم رو دعا کنن.این خیلی خوبه.ممنونم جراردو.

ترجمه از فاطمهMJ


امروز 28 تیر تولد یک سالگی وبلاگمه...

امیدوارم تو این سالی که گذشت تونسته باشم  شما مایکلی های عزیزم رو راضی کنم...

دوستون دارم... 

  

مایکل......


گاه به خودم میگویم: حتما نه، شهریار کوچولو هر شب گلش را زیر حباب شیشهای میگذارد و هوای بره اش را هم دارد«...آن وقت است که خیالم راحت میشود و ستاره ها همه به شیرینی  می خندند.

گاه به خودم میگویم: همین کافی است که آدم یک بار حواسش نباشد... آمدیم و یک شب  حباب یادش رفت یا بَرّه شب نصفه شبی بی سروصدا از جعبه زد بیرون... آن وقت است که زنگوله ها همه تبدیل به اشک میشوند!...

یک راز خیلی خیلی بزرگ این جا هست: برای شما هم که او را دوست دارید، مثل من هیچ چیزِعالم مهم تر از دانستن این نیست که تو فلان نقطه ای که نمیدانیم،فلان

بره ای که نمی شناسیم گل  سرخی را چریده یا نچریده...

خب  آسمان را نگاه کنید و بپرسید: بَرّه گل را چریده یا نچریده؟  و آن وقت با چشم های خودتان تفاوتش را ببینید...

و محال است آدم بزرگها روحشان خبردار بشود که این موضوع چه قدر مهم است!

  برگرفته از بخش پایانی شازده کوچولو اثر جاودانه آنتوانت دوسنت اگزوپری


شازده کوچولوی سرزمین عشق...در این دو سال به چند اخترک سر زده ای؟ چند گل سرخ را نجات داده ای...!!؟

امروز دیگر نمی خواهم اشک بریزم...بلکه جاودانگی را با تو جشن می گیرم....

امروز لبخند می زنیم  از سر شوق...چرا که صدایمان ساز سر مست سعادت است....

چرا که صدایمان تا بیکران کرانه ها امتداد دارد...

چرا که صدایت.....چرا که لبخندت...

لبخندت....

داستان پروازت را که شنیدم آنچنان سیلی محکمی به خودم زدم تا شاید از این کابوس مرگ آور رها شوم...بارها و بارها برخاستم و به زمین نشستم.آرام نداشتم.تمامی راه ها و رسانه ها را جستجو کردم برای یافتن خبری درباره ی تو. به این امید که دروغی محض باشد...اما....اما....

دو سال مرگ آور را پشت سر گذاشته ام.غم عزیز دیگری نیز قلبم را تکه تکه میکند...من در مدتی اندک بخش بزرگی از زندگیم را از دست دادم...تکه تکه های از وجودم را....


آه ....آه ....آه...



Smile, though your heart is aching  

لبخند بزن..اگر چه قلبت پر درد است....


Smile, even though it's breaking

لبخند بزن،اگر چه قلبت شکسته است...


When there are clouds in the sky

تا ابرها در آسمانند...

You'll get by...

پیش خواهی رفت...

If you smile

اگر بخندی...


With your fear and sorrow

با  وجود ترس و اندوهت...


Smile and maybe tomorrow

لبخند بزن شاید که فردا...


You'll find that life is still worthwhile

دریابی که زندگی هنوز هم ارزشمند است...


If you just...

اگر تنها....


SMILE


مصاحبه ی مایکل جکسون با Jerardo rivera- قسمت دوم

 : GRاونا همه با هم فرق دارن .اعضای خانواده ات خیلی  با هم فرق دارن.،متعادلند...مثل خانواده ی من.

: MJ هر برادر و خواهری کاملا یک انسان متفاوته، مثل هر خانواده ای،فاکتورهای مختلفی (برای شخصیت) وجود داره.این چیزیه که یه خانواده رو می سازه.

: GR در حالی که شما (خانواده جکسون) کاملا مورد  موشکافی قرار می گیرید و روی شما دقت میشه آیا می تونید زندگی عادی داشته باشید؟ آیا سرگرمی و لذتی داری وقتی بیرون خونه ات هستی؟

: MJ نه،من گاهی اوقات از خونه ام  بیرون میرم، اما نه همیشه.من دنیای خودم رو پشت دروازه ها ساختم ،...میدونی،چون من نمیتونم به سالن تئاتر پایین شهر یا به پارک کنار خیابون برم،  یا برم و از مغازه ای که گوشه ی خیابونه بستنی بخرم.خب،به خاطر همین میخوای که دنیای خودتو اونطرف دروازه ها بسازی و این کاریه که من انجامش میدم.و این تنها برای من نیست،برای هر کسیه که زندگیمو باهاش سهیم هستم،خانواده ام،دوستام، یا هر کسی که تو زندگیمه.

: GR تو نیاز به حفظ حریم خصوصیت داری،در حالی که جستجو در شایعات و حدس و گمان ها ادامه داره.یه مشکل بزرگ وجود داره که،اینکه تو باید همه ی اونا رو تحمل کنی.

اما تو شکایتی نداری داری؟.من  دارم سعی  می کنم لقبت رو ازت بدزدم.من نمیدونم کی هستم.سلطان...شاید سلطان عکس گرفتن ، شاید..هه هه..

: MJ "سلطان روزنامه نگاری"

: GR خب،درباره ی درد و رنج بچه ها چه احساسی داری؟ تو به تلاش هایی برای کمک به حادثه ی تسونامی اشاره هایی داشتی.اون چی بود؟ آیا این حس پدرانه ات بود که تو رو به اینکار واداشت؟

: MJ مراقبت،وخوندن انجیل، آموختن درباره ی خدا،عیسی مسیح،عشق...او (عیسی (ع)) گفت: "کودکان را به پیشرفت وادارید.از کودکان بیاموزید.شبیه کودکان باشید و از دیگران مراقبت کنید و نگهبان افراد مسن باشید."

و ما با این ارزش ها برتری و مقام پیدا کردیم.اونها ارزش های بسیار مهمی هستند و خانواده ام و من با این ارزش ها بزرگ شدیم و این ها (ارزش ها) به قوت اولیه در بین ما ادامه داره.

 :GR  درمورد ساختن دوباره ی فیلم هایی برای خودت چه نظری داری؟ تو فیلم "The Wiz" رو در کارنامه ی هنریت داری و بعضی فیلمای دیگه اما ما هنوز تو رو رو پرده سینما ندیدیم.

MJ: من خودم کارگردانی خواهم کرد.من عاشق کارگردانی هستم.من ساختن رو دوست دارم و فکر می کنم وقتی یه هنرمند داره با کارهای خودش به جلو گام بر میداره، اگه بتونه  خودش و راهی رو که در نظر داره  نشون بده باید اینکارو بکنه. من این رو میبینم و  احساسش میکنم.من آدم رویا پردازی هستم.اگه  بتونم چیزی رو که میخوام و عاشقشم به دست بیارم  دوست دارم که اون چیز با موسیقی و رقص و هنر  همراه باشه.

:GR و تو فکر میکنی  هنر نقش مهمی تو زندگی واقعی داره؟ خصوصا  آهنگ مورد نظرت برای کمک به تسونامی ؟

MJ: من این حادثه رو یک روز بعد از کریسمس  و در حالی که آمارها رو به افزایش بود دیدم. این کاملا ناگهانی  بود و من نمیتونستم باور کنم چیزی که اتفاق افتاده حقیقیت داشته باشه.من شگفت زده شده بودم.و گفتم: " من فکر میکنم باید کاری انجام بدم.این چیزیه که خداوند به خاطرش به ما استعداد بخشیده;  که ببخشیم و به مردم کمک کنیم و قدر دان اونها باشیم." بنابراین، من و برادرام تصمیم گرفتیم که با هم  یه آواز بخونیم...

:GR تو تلفنو برداشتی گفتی "سلام براس"؟ (شرکت Warner Bros) چی گفتی؟

MJ: ما فقط گفتیم سلام، ما می خوایم کاری واسه قربانیان تسونامی تو استودیو انجام بدیم.بذارید با هم باشیم و درستش کنیم.و اونا هم گفتن عالیه.

:GR به هر حال، تو برگشتی و فکر میکنم مردم  از برگشتنت قدر دانی میکنن.آیا میتونی بین دنیایی که در اون زندگی میکنی و هنر و بچه هات تعادل برقرار کنی؟

MJ: من دوسش داشتم.منظورم اینه که هنر چیزیه که محرک منه. میانه روی. و هنر. این دنیاییه که من توش احساس راحتی بیشتری میکنم.

:GR درIndiana Gary،( زادگاه مایکل) ، هیچوقت تصور میکردی به جایی که حالا در 46 سالگی رسیدی برسی؟

MJ: هیچوقت درموردش فکر نکردم.من میدونستم که میخوام کاری شگفت انگیز برای تمام زندگیم انجام بدم تا به مردم کمک کنم و زمانی که کوچیک بودم تصور درستی ازش نداشتم. من تنها می خوندم و می رقصیدم و نمیفهمیدم چرا مردم  تحسینم می کنن و کف میزنن و جیغ میکشن.تو واقعا نمیدونی..نمیدونی چرا...

:GR کی روی صحنه اینطور بزرگ شدی؟، چه زمانی مفهومش رو درک کردی؟ کی جایگاه خودت رو در جامعه شناختی؟

MJ: وقتی سنت میره بالا بیشتر درکش میکنی.شخصیتت عوض میشه و ذهنت شروع به رشد میکنه. واسه اتفاقات دلیل میاری و چیزهای بیشتری میفهمی،جستجوگر میشی.

:GR آیا خوب نیست که توی تلویزیون یه گفتگو داشته باشی. جایی که مردم  میتونن ایده هات رو بشنون و عادی بودن و حقیقت تو رو ببینن؟

MJ: من همیشه همینطور بودم.من فقط خودم هستم.

:GR به طور خاص، مایکل جکسون و برادران جکسون هنرمندانی جدا از هم هستند.آیا این یه اتفاق خاص در زندگیته که میخواید به همدیگه برگردید؟ بدیهیه که تو کار فردی خودت رو ادامه میدی، اما برنامه ی بزرگت چیه؟ تصور بزرگ تو در این برهه از زندگیت چیه؟ می خوای چه چیزی رو به دست بیاری ؟آیا مایل به انجام این کار هستی؟


مایکل به همراه برادرانش


MJ: سورپرایزهای زیادی وجود داره.فیلم.من عاشق فیلمم. یه جور نو آوریه،بردن ابزاری به یک مکان جدید.من از موزیک ویدئو به عنوان فیلم کوتاه استفاده کردم تا من رو به جلو ببره و باعث پیشرفتم بشه (ساختن موزیک ویدئو به صورت فیلم و نمایش کوتاه از ابتکارات مایکل جکسونه).من اوقات شاد زیادی داشتم.

:GR هیچوقت به عقب بر میگردی  تا بگی، اوه چه عالی،"تریلر" بزرگترین آلبوم موسیقی تا به حاله.آیا به اون مثل یه حامی فکر میکنی؟

MJ: من سعی میکنم بیش از حد دربارش فکر نکنم  چون نمیخوام در ناخودآگاهم  این تصور به وجود بیاد که همه کار کردم.تو همین الان هم باید کارانجام بدی.به همین دلیله که من جوایز یا چیزهای با ارزشم رو تو خونه نمیذارم.نمیتونی یه جایزه ی طلایی هیچ کجای خونه ام پیدا کنی.چون این باعث میشه که فکر کنم کامل هستم. به کارایی که انجام دادم نگاه کن.اما من همیشه دوست دارم فکر کنم هنوز کاری انجام ندادم.

:GR "سلطان پاپ" و حالا که  دارم بعضی از اجراها رو نگاه میکنم. اشخاص جدیدی رو میبینم. Cent50 و یه نفر دیگه.اسمشو فراموش کردم،اما اونا مشهورند چون از حملات خشونت آمیز زیادی جون سالم به در بردن و از جایی میان  که تقریبا ممکن بود بمیرند.(اشاره به درگیری های بین جامعه ی سیاه پوستان امریکا و دولت و اعتراضات انها دارد که بعدها این اعتراضات مبدل به سبک هایی همانند Rap و Hip hop در موسیقی شد.) اونا تو موسیقی Hip Hop هستن.این یه سبک جدید تو موسیقی مردمیه.آیا فکر میکنی بیشتر شبیه اونها خواهی شد (موسیقی خیابانی) یا جهان به سبکهای پاپ و راک روی میاره؟

MJ: موسیقی خوب و ملودی خوب جاویدانند.با وجود تغییر فرهنگ،تغییر سبک، روش ها،موسیقی خوب باقی میمونه.ما هنوز به "موزارت" گوش میدیم،چایکوفسکی،راخمانوف، هر کدوم اونا،هر چیز باشکوهی...موسیقی بزرگ شبیه به بخشی از مجسمه سازیه ،یه نقاشی عظیم که برای همیشه است.این یک حقیقیته.

:GR از طرف دیگه،من گفتگویی با Barbara Streisand   در مورد نکته ای محوری در کارش داشتم ، او در حال انجام همکاری هایی با  BeeGees  وسایر هنرمندان مشهور بود.او سبک کارش رو تغییر داده بود تا مردم رو شگفت زده کنه.

MJ: من تا حالا بسیاری از این کارها رو انجام دادم....من در واقع یه خواننده ی رپ نیستم،اما میتونم اینکارو کنم..من شعرهایی رو همرا با رپ برای رپر های خیلی مشهور نوشتم.اما اونا تو اینکار بهتر از من هستن.

:GR آیا سپاسگزار این نیستی که برخلاف زندگی بسته و سختت  برای زمان زیادی یک ستاره بودی،تو نشون میدی که هنوز  پراحساسی و رابطه عمیقی با جامعه داری.این میتونه حمایتت کنه؟ میتونه تقویتت کنه؟ با من موافقی؟

MJ: بله، موافقم.چون این مهمه که اطرافیانت رو دوست داشته باشی.

:GR ولی این احساس از کجا میاد... این غریزه ی همیشگی عشق تو از کجا میاد؟

MJ: من فکر میکنم حقیقتا مادرم موجب این عشقه.و خدا...راهی که ما با اون بزرگ شدیم.چیزی که پدرم در کودکی به ما القا کرد.او (مادرم) همیشه با یک انجیل به ما می آموخت.این کار همیشگی ما بود.چند بار در هفته و من خیلی به خاطر اینکار خوشحال میشدم چون اونها مسائل پر اهمیتی هستن.بدون اون تعالیم نمیدونم آیا میتونستم کارهامو انجام بدم.

:GR هنوز وقتتو با پدر و مادرت میگذرونی؟ اونا حالا از اینجا دور نیستن؟ و  این رابطه  بیشتر درباره چیه؟ من خیلی با مادرم صمیمی هستم.

MJ: این فوق العاده است.در این مرحله از زندگی، تو باید بیشتر ازشون قدر دانی کنی . ازکسانی که والدینت بودن و همچنین به خاطر کارهایی که برات انجام دادن. وقتی که جایگاه خودتو در جامعه پیدا میکنی  تمام آموزه هایی که اونها بهت دادن رو به کار میگیری. تو میبینی که این آموزه ها موجب جلو رفتنت میشن.من دارم چیزای زیادی میبینم،این که چطور صفات پدر و مادرم روی من اثر گذاشتن.

:GR دوست من Cheech- کسی که تو میشناسیش- که همسر تامی چونگه،  - کسی که کمک کرد تا دوستای تو رو پیدا کنیم،"بابی تیلور و The Vancouvers" -.او گفت که وقتی پیرتر میشه به آینه نگاه میکنه و صورت پدرش رو در اون میبینه.تو هم همچین حسی داری؟ آیا شبیه پدرت شدی؟

MJ: من در چیزهای زیادی شبیه پدرم هستم.او خیلی قدرتمنده.اون یه جنگجوئه.او همیشه به ما میگفت که شجاع باشیم و اعتماد به نفس داشته باشیم و به آرمان هامون ایمان داشته باشیم.و اهمیت نداره که چی هستی، هیچ ستاره ای دورتر از اون نیست که نتونی بهش برسی .و مادرمون هم همینطور می گفت.

:GR یعنی تو یه جنگجو هستی؟

MJ: کاملا

:GR این راهیه که در خودت  میبینی؟

به ما بگو خودتو چطور میبینی؟

MJ: من سعی میکنم مهربان  و بخشنده باشم و به مردم کمک کنم چون فکر میکنم خداوند از من میخواد اینکارو انجام بدم.گاهی اوقات دعا میکنم و میگم " خدایا، کار بعدی که از من میخوای انجام بدم چیه؟ چه چیزی از من میخوای که انجام بدم؟ " من همیشه معنویت زیادی تو اینکار داشتم.این چیز جدیدی نیست.

:GR تا حالا فیلم Finding neverland   (در جسنجوی ناکجا آباد) رو دیدی یا درباره J.M.Barrie کسی که "پیتر پن" رو نوشت خوندی؟

MJ: من خیلی چیزها درمورد  J.M.Barrie میدونم و برای سالهای  خیلی زیادی طرفدارش بودم.

ترجمه : فاطمهMJ


مصاحبه ی مایکل جکسون با Jerardo Rivera

مصاحبه ی مایکل جکسون با جراردو ریورا در فوریه ی 2005

در شبکه ی fox news  ، جراردو ریورا  یک مصاحبه ی صمیمی با مایکل جکسون انجام داد.در این گفتگو نگاهی اجمالی  و دقیق از یک مرد واقعی، یک پدر، یک جنگجو در پشت تمام مناقصه کاریهای رسانه ها  که اغلب تصویر نادرستی از او ارائه داده اند.

بخش اول این گفتگو رو براتون اماده کردم و به دلیل طولانی بودن این مصاحبه ادامه ی اون رو در پست های بعد میذارم.این یکی از بی نظیرترین گفتگو های مایکله.حتما بخونید.



GR : چه می کنی مرد؟

MJ : تو چیکار می کنی؟

GR : وقتی می بینمت خوبم.

تو دوس داری زیاد بخندی؟

MJ : البته، من زیاد می خندم.

GR : تو  وقتی که  توی استودیو مشغول ضبط چیزی مثل این هستی می خندی، موسیقی؟...

MJ : بله، من عاشق موزیک هستم.

GR : فکر می کنی این خوبه که به موسیقی برگردی؟

MJ : این شگفت انگیزه.چون .آآآ...این زندگی منه.کاریه که من انجام میدم.

GR : تو خیلی آشفته  بودی،می دونی...،می خوای درباره ی احساسی که داری صحبت کنی؟

MJ : من کارام خوب پیش میره.تو چطور جراردو؟

GR : با وجود تمام اتفاقاتی که تو دنیا میفته تو کارتو خوب انجام میدی؟

MJ : همه چی خوبه، ممنونم.

GR : می دونی، این خارق العاده بود،دیدن تو با بچه ها.من فکر می کنم مایکل جکسون حقیقی هنوز دیده نشده..تو همراه بچه های خودت، یکیشون هنوز پوشک می پوشه و یکی دیگه هم یه نوزاد کوچولوئه...من نمی دونم تو چطوری  بدون پرستار بچه ازشون مراقبت می کنی.

MJ : خب، من از مراقبت کردن از بچه هام لذت می برم.این...این  لذت بخشه که من تا به حال ازشون مراقبت کردم و اونا برای من یک آرامش بخش فوق العاده ان و باعث تسکین من میشن.می دونی این موجب رضایت منه و من رو شاد و خندان نگه می داره. اونا بچه های شیرین شگفت انگیز بی گناه هستن.

GR : من دیدمت که اونجا داشتی با بچه ها سر کانال nickelodeon  و Disney  میانجی گری  می کردی.تو واقعا با مشکلات بزرگی مواجه بودی که حلشون کنی.اما تو اینجا یه زندگی طبیعی و خوب داری.خوشحالم که اینو می بینم...

MJ : ممنونم،اونها باعث می شن اینطور باشه.(بچه ها)

GR : بهم بگو...بهم بگو بچه ها برات چه معنایی دارن ، بچه های خودت

MJ : معنای اونها...کار سختیه اگه بخوام در قالب کلمات بیانش کنم ،اما  اونها همه چیزند.می شه در توصیفشون گفت که بچه هات بهت حس خوبی میدن...اونا تمام دنیای من هستند.من بیدار می شم و برای روزی که با قراره باهاشون باشم آماده میشم.من بهشون صبحانه میدم ،لباساشونو عوض میکنم، اگر بخوان  مطالعه کنن ما یه عالمه چیز واسه خوندن داریم.ما قایم باشک بازی می کنیم، چشم می بندیم و اوقات خوشی رو با اینکارا می گذرونیم.

 GR : و تو می تونی دنیایی رو بسازی که عالی و خوب باشه؟ بدیهیه که اونا  دنیای دیگه ای رو نمی شناسن.

MJ : من مطمئنا تمام تلاشم رو می کنم.

GR : بنابراین،مشخصه که این برات در اولویته

MJ : بله البته،من می خوام که بهترین پدر دنیا باشم.

GR :  اونها می دونن تو کی هستی؟ و چه معنایی برای مردم داری؟

MJ : بله،اونا می دونن.اونها با من در تورها بودن و توی لیموزین هایی در میان دریایی از هوادارا.

GR : و  اونا خوششون میاد؟

MJ : اونها وجودش رو پذیرفتند.اونا می خوان که روی صحنه برن و بهم اصرار می کنن که با من رو صحنه بیان.خب،من مطمئنا می خوام که اونا رو با خودم بیارم و اجازه بدم که دنیا برای اولین بار اونا رو ببینه.

GR : بچه ها نمی گن  که  "بابا من می خوام برم خونه و Nickelodeon   تماشا کنم"؟

MJ : (با خنده)..بدون شک ...بدون شک...

GR : اونا همین کارو می کنن.

MJ : بله.

GR : خب چه احساسی داری از اینکه  دوباره اینجا هستی،در استودیوی  ضبط ،تمرکز دوباره روی موسیقی؟ آیا این احساساتت رو آروم می کنه ؟

MJ : این کاملا آرومم می کنه.به من این حسو میده که دوباره تو خونه ام هستم.من در جهان خودم هستم.چیزی که من به خاطرش اینجام.هر هنری...مثل فیلم،می دونی، موسیقی، هر نوع اون، من عاشقشم.

GR : حالا که تو در میان مردم  به " سلطان پاپ "  شهرت داری، زمانیه که بیشتر احساس راحتی و رضایت می کنی؟ آیا این موضوع باعث خلاقیت و تحرک بیشتر تو میشه؟

MJ : باعث خلاقیت میشه،آره.من خلاقیتم بیشتر میشه.

GR : من تو و رندی رو دیدم که مثل دو تا رفیق با هم برخورد می کنین.من یادم میاد که چطور من و برادرام با هم برخورد می کردیم.کدومتون وفادارترین؟

MJ : رندی.

GR : این چیزی نیست که من دیدم.

اما، آ.. ، تو به خانوادت اعتماد می کنی.

MJ : البته،تو هم باید همینکارو بکنی.

GR :آیا این به خاطر رابطه ی خونیه؟ به خاطر چیه؟

MJ :خانواده همه چیزه.عشق..تازه در موردش صحبت کردیم.ما در پایان روز با هم دوست هستیم این چیزیه که مهمه.برخلاف اون چیزی که مردم و یا رسانه ها می گن ما دوستان هم هستیم.ما همدیگه رو خیلی دوست داریم.

GR : پس خانواده با هم روابط دوستانه ای دارن برخلاف اونچه روزنامه ها می نویسن؟

MJ : اونا زیادی احساساتیند.

GR : چطوری باهاش مواجه میشی؟

MJ : چطوری با احساسات مواجه می شم؟

GR : آره،چطوری با مسائل بزرگ زندگیت مواجه میشی. تو یه موقعیت عجیب و غریب.

MJ : مثل یه فیلم تخیلی می مونه.مثل تخیل می مونه.شبیه نگاه کردن به صحنه ای از فیلمه.این واقعی نیست.و من خودم می دونم  و این ناراحت کننده است وقتی مردم باید این  چیزا رو بخونن  و باورش کنن.

GR : آیا دوست داری که هر هفته  کنفرانس مطبوعاتی برگزار کنی و بگی ، اینها همه شایعه است.این درست نیست.

MJ : من می دونم سرانجام چه خواهد شد، حقیقت چیره میشه و من  در مورد حقیقت خواهم گفت.

GR : من تحقیق کردم و نمی تونم کسی رو پیدا کنم که بیهوده و به خاطر ظالمانه ترین دلیل ها از تو شکایت نکرده باشه.یکی از وکلای مدافع تو به من گفت که یک زنه که بهش "بیلی جین جکسون"  می گن گفته که هیچ چکی رو قبول نکنید.آقای دادستان من همسر او بیلی جین هستم....ُ این  از آهنگ شما کاملا  مشخصه ،منظورم اینه که، چطوری میتونی....پیش از هر چیز، این قضیه روت تاثیر میذاره؟

MJ : آیا  روم تاثیر میذاره؟ بله،اما من تو این راه دیگه ایمن شدم، من خیلی  سرسختم اما به هر حال  من یک انسانم.خب، هر چیزی متل این میتونه آسیب زننده باشه، اما من خیلی قوی هستم.و من اصلا دوست ندارم که مردم درباره ی این اطلاعات نادرست بشنون.

GR : برای مثال، آیا تو  پدر اون چهار قلوها بودی؟

MJ :اون یه شایعه ی احمقانه بود.

GR : بعد از اینکه اونا دو تا شدن.من نمی دونم  برای دوتای دیگه چه اتفاقی افتاد ،شاید اونا توسط بیگانگان ربوده شدن.

MJ : من درباره ی اون داستان شنیدم و من هیچ دوقلویی ندارم.اونا گفتن که من قایمشون کردم یا چیزی مثل این؟؟؟ یک شایعه ی ساختگی دیگه.

GR : پس اون داستان کاملا دروغه.

MJ : ستاره ی بزرگ تر ، هدف بزرگ تریه.من سعی نمی کنم که بگم من یه ستاره ی  فوق العاده ام،من  اینو نمی گم.من میگم  حقیقت درمورد مردمی که مشهور میشن اینه، ما هدف هستیم.اما واقعیت همیشه پیروزه.من باورش دارم.من به خدا ایمان دارم، می دونی؟

GR : آیا این ایمانته که  ازت محافظت می کنه و باعث تحملت میشه؟

MJ : بله البته، همینطوره.

 : GR درباره ی رابطه ی دوستانه چطور؟

MJ : چه چیزی در باره ی رابطه ی دوستانه؟

GR :  تو به دوستات اعتماد می کنی؟ آیا مردم می تونن با تو رو راست باشن؟ بهترین دوستات  چه کسانی هستن؟

 MJ : بچه هام، خانواده ام، برادرام و خواهرام و مسلمه که بیشتر مردم همینطورن.بیشترشون همینطورن.

GR : میتونی دوستان صمیمی خودتو نام ببری؟

MJ : با وفا... تو اونا رو خوب نمی شناسی،اون آآ...

GR : الیزابت تیلور؟

MJ : اوه، اون خیلی وفاداره، من الیزابت تیلور رو همیشه می بینم.او دوست عزیز منه. من قبلا تو خونه اش بودم.ما حرفهای جالبی شبا با هم تو تلفن می زنیم ، گاهی اوقات چندین بار در هقته...

GR : خب چه مدته که شما دو تا با هم دوستید؟

MJ : من الیزابت تیلور رو از وقتی 16 سالم بود به خوبی می شناسم.

GR : و تو از زمانی که 5 سالت بود آهنگ می ساختی.

MJ : بله.

GR : تو الان در دهه ی پنجاهم  ساختن موزیک هستی.این 41 امین سال ساختن آهنگه.

MJ : بله.

GR : تو هیچوقت ازش خسته میشی؟

MJ : نه، نه، هرگز ، هیچوقت  کافی نیست (موسیقی)

GR : حقیقتا.

تو هیچوقت از رندی خسته شدی؟ (برادر مایکل)

MJ : (می خندد)

GR : او اینجاست.خانم ها و آقایان.

MJ : هرگز،هرگز، هرگز . او فوق العاده است.او همیشه عالی بوده، حامی من، و باهوش.

ترجمه : فاطمه MJ

تسخیر ناپذیر

آلبوم "تسخیر ناپذیر" یا همون Invincible   دهمین آلبوم استودیویی و رسمی مایکله که در 30 اکتبر 2001 منتشر شد.و همانند همکاری های قبلی مایکل با شرکت Epic این آلبوم رو هم این شرکت پشتیبانی کرد.

مایکل گفته که این آلبوم رو به پسر 15 ساله ی نروژی آفریقایی    Benjamin Benny کرده کسی که توسط گروهی از نئو نازی ها در ژانویه ی سال 2001 در اسلو پایتخت نروژ به قتل رسید. دلیل این احترام مایکل جکسون به این موضوع تا حدی به خاطر Omer Bhatti جوانی اسلویی ، دوست مشترک مایکل جکسون و بنجامین بود.مایکل جکسون در تشکری ویژه می گوید:



" این آلبوم به "بنجامین بنی" تقدیم شده است.با اینکار ممکن است به یاد داشته باشیم که درباره ی هیچ انسانی به خاطر رنگ پوستش قضاوت نکنیم.اما ما به خاطر شخصیت بنجامین او را ستایش می کنیم.بنجامین ما دوستت داریم....و آرامش رو برات آرزومندیم..."




همچنین این آلبوم به مادربزرگ مایکل و پدرش جوزف و مادرش کاترین تقدیم شده است.

در سال 2002 مایکل در مصاحبه ای با مجله ی Vibe در باره ی الهام گرفتن برای نوشتن آهنگ  speechless  می گوید:


" تو شگفت زده میشی..من با این بچه ها تو آلمان بودم.و ما یک با لون بزرگ آب داشتیم برای بازی کردن...جدی میگم. و من خیلی خوشحال بودم از اینکار وبعد از بازی به طبقه ی بالا دویدم و speechless  رو نوشتم.بازی و سرگرمی به من الهام می بخشه.من دلم نمیخواد اینو بگم.این آهنگ یه قطعه ی رمانتیک و آرومه، اما از هیجانات و مبارزه های اون روزم ناشی میشه.من اون موقع خیلی خوشحال بودم و اونو نوشتم.و تمام شعر رو همونجا کامل کردم.من احساس کردم که این آهنگ به اندازه کافی برای این آلبوم خوبه.این شعر از خوشبختی و سعادت میاد.از سحر و جادو، شگفتی ها و خلاقیت..."

Privacy    آهنگ دیگه ی این آلبوم بود که درباره ی اتفاقات شخصی زندگی مایکل جکسون نوشته شده است که در آلبوم  HIStory  اهنگی به نام Tabloid junke  با همین مضمون وجود داشت.زمانی که خبر نگرانان و پاپاراتزی ها وارد حریم خصوصی او می شوند و به گفته ی خودش حتی لذت پارک رفتن به همراه بچه هایش را هم از او گرفته اند.مایکل در این ترانه با لحنی التماس گونه از آنها می خواهد که راحتش بگذارند..

مایکل برای مجوز گرفتن و تبلیغات این آلبوم با شرکت سونی اختلافاتی داشت و خودداری سونی از تبلیغات مناسب و درخور این آلبوم موجب شد مایکل با مشکلاتی مواجه شود.سونی ابتدا فقط اجازه ی انتشار آلبوم های قدیمی او را داده بود و از ادامه ی همکاری با مایکل جکسون سر باز می زد.پیش از انتشار رسمی آلبوم مایکل tommy mottola را مطلع کرد.ولی او کمپانی ضبط را ترک کرد.به دنبال این برخورد مایکل تمامی ضبط ها و تبلیغات مربوط به آلبوم را کنسل کرد.مایکل در جولای 2002 طی یک مصاحبه   tommy mottola را یک انسان پست و نژادپرست خواند که هنرمند خود را پشتیبانی نکرده است و صرفا به خاطر منافع شخصی خود با او همکاری کرده است.او گفت که متولا همکارش را کاکا سیاه چرب خطاب کرده است.سونی ادعا کرد که آنها در تبلیغ برای این آلبوم  با انرژی کافی شکست خورده بودند.زیرا بخش بزرگی از صنعت موسیقی وابسته به نحوه و امکانات برای تبلیغات است. مایکل گفت که سونی عمدا اینکار را کرده تا از فروش بیشتر آلبوم جلوگیری کند.

بیشتر آهنگ های منتشر نشده ی مایکل جکسون در دوران ساخت همین آلبوم ضبط شد و بعضی از این آهنگ ها قرار بود در آلبوم قرار بگیرد.نمونه ای از این اهنگ ها که ابتدا در لیست "تسخیر ناپذیر" قرار داشت Another Day بود که بعد ها نسخه ی کامل آن انتشار یافت.


من شخصا به این آلبوم علاقه ی خاصی دارم و به نظرم احساس و شرایطی که مایکل تو اون این اهنگا رو نوشته خیلی خاص و غریبه واسم.آرامشی که تو اکثر آهنگای آلبوم هست نشون از شرایط زندگی مایکل تو اون دوره داره.

آها یه چیز جالب...یادتونه اون عکسه بود که یکی از بچه ها تو وبش گذاشته بود .همین عکس کاور آلبوم    Invincible  رو می گم.تو شهر ماست .مال یه لوازم تحریره. نمیدونین چه ذوقی می کنم وقتی میبینمش..جالب شد نه...


آقای تسخیر ناپذیر درنگ ها....

به راستی که چه نام درخوری بر گزیده ای...

و به قول خودت هیچ گاه نباید تسلیم بی چون و چرای افکار دیگران شد :

keep the faith
Don't let nobody turn you 'round

 ایمانت را حفظ کن
نگذار هیچ کس تغییرت دهد...


الیزابت تیلور هم رفت...

الیزابت از نزدیکترین دوستان مایکل بود و در بدترین شرایط  دست از حمایت هاش از مایکل بر نمی داشت....او همیشه میگفت که مایکل مثل پسرشه...


مایکل عزیزم دیگه تنها نیستی....

آخرین برگ....


بهار درخشان دگر بار از راه رسید....

و من چشم باز می کنم و دوباره تو را می بینم....

که در آنسوی  گندمزار با بازوانی گشاده  ایستاده ای ....

ایستاده ای و چشمانت نگران است....

نگران  اینکه نکند با  این همه هیاهوی زمین چشمانی خیس و دلی آشفته وجود داشته باشد...

نکند  دلی بلرزد و تو ناتوان از همراهی او باشی....

و باز هم مانند قبل بر فرش سبز زمین  راه می روی و عشق می پراکنی...

و خواب آشفته ی کودکی  را با بوسه ای گرم آرامش می بخشی...

کودکی ات را به رغم بلوغت  نزد خود به امانت گرفته ای چون میدانی که بدون  آن نمی توان  لبخندی از سر مهر پیشکش هم بازی هایت بکنی...

طبیعت ساز خود را به دست گرفته  و نخستین نت خود را می نوازد....و با هرضرب آهنگ دلی بیدار می شود....

آه...نه...بیدار نمی شود...باید بیدار شود...چرا که اگر بیداری سهم هر دلی می شد به حتم آن دنیای پاکی که در تمامی  حرفها و افکارت جاری بود حقیقت می یافت...

هیچ گاه از یادم نمی رود لحظات شیرین و پاکی را که با تو گذراندم...با تو و در دنیای با شکوه تو...

چه سال ها که با خیال  تو زندگی  کردم و در بی خبری  بودم ..سال ها می گذشت و من هر گوشه ای را به امید یافتن خبر و نشانی از تو جستجو می کردم و.در هر کجا ی  دنیا که پا گذاشتم  یاد و تصویر تو را زینت بخش آنجا دیدم...

اصلا مگر می شود حرف از  نیکی و سادگی باشد و نامی از مایکل جکسون کبیر نبرند...

نامی که عده ای به آن دست بردند و سخت ترین خیانت ها و شکنجه ها را بر او روا داشتند...

آری...دنیا  تنگ نظر تر از آن است که تاب تحمل قدم های  رویا پردازی های سترگ تو و بزرگانی چون تو را داشته باشد...

عاشقان تو تنها تو را در آواز نیافته اند.چیزی که شاید درباره ی بسیاری خوانندگان دیگر صدق کند.بلکه تو را از صمیمیتت شناخته اند.

از پیغام بزرگی که برایشان داری..

از نام پروردگار که همیشه بر زبانت جاریست...

از امید و تلاش برای رهایی و از پای ننشستنت...

از نوازش دستان پر مهر پدرانه ای که بر سر یتیمی می کشی...

از توانایی ات برای زنده کردن  آرزوهای  ازلی انسان...

و از عشق  بی دریغی که در کلامت جاریست...

مگر شیرین تر از این جهانی را می توان متصور شد؟

جهانی که نامش با واژه ی "آزادی" مزین شده باشد ...

جهانی که   رهبرانش  بزرگانی چو ن  تو باشند...

همیشه به دنبال اسطوره ای حقیقی در زندگیم می گشتم تا بتونم هر وقت که از پا افتادم رو کمکش حساب کنم و دستشو بگیرم تا دوباره بلند شم.....

سال های زیادی سرگردون  بودم تا روزی که تو رو پیدا کردم و به عشق آسمانی و بی همتای تو رسیدم....عاشق تو عاشق دنیا و هر چیز زیبایی که در اون هست می شه...

خوشحالم که تو این  مدت تونستم  با  انسان هایی آشنا بشم که بخش بزرگی از دنیاشون رو مدیون وجود تو بودن....خوشحالم از همراهی های عزیزانم که  عاشقانه و بی چشم داشت همدیگه رو دوست دارن و تمام این ها به خاطر وجود نازنین توئه که من رو با دنیای عظیم  و بی کران عاشقان تو آشنا کرد.....

در دنیای تو غصه راه نداره و همه با هم سر مست از  عشق تو  و لبخند تو زندگی می کنیم ....

ما از تو اموخته ایم که برای زندگی ابدی باید کودک ماند ...

باید خوب ببینیم تا  حضور پروردگار را در لابه لای  ستارگان کهکشان  حس کنیم....

ما  تو رو به آسونی به دست نیاوردیم....پس قدر این هدیه ی الهی رو میدونیم....

تا زمانی که عشق جاریست.....

ارباب  ملودی ها و رنگ ها....

آقای بی رقیب صلح و دوستی.....

رقص طبیعت  بر  تو مبارک..........

آهنگ HIStory  مایکل جکسون


مجسمه ای 80 متری که به منظور نمادی برای آلبوم HIStory ساخته شد.

امروز با تو اشک ریختم.....

پا به پای تو....با مردمان زخم خورده ی ژاپنی.....

فقط پروردگار می تواند یاری ببخشد......

آه....مایکل....ببین چه بر سر این ملت عاشق آمده........



این آهنگ نوشته ی  مایکل جکسون است.و در آلبوم " تاریخ " قرار گرفت.این آهنگ در تورهای جهانی مایکل به دو صورت به اجرا در امد.در آهنگ " آنها به فکر ما نیستند" به صورت بخشی از اجرا این آهنگ نواخته می شد و بار دیگر در پایان کنسرت این آهنگ به طور کامل به همراه نمایشی از پرچم  کشورها و نمادهای نظامی اجرا می شد .چندین میکس از این آهنگ تهیه شد که یکی از میکس ها در آلبوم بعدی مایکل به نام

"Blood on the dance floor: HIstory In Mix  "منتشر شد.این آلبوم پرفروش ترین آلبوم ریمیکس تاریخ شد.جیمز هریس و تری لوئیس در نوشتن متن اهنگ و تنظیم با او همکاری کردند.

مایکل در سال 2005 این آهنگ را به مناسبت دفاع علیه اتهامات اخیر بر سایت خود برای نمایش قرار داد.فضای آهنگ یک صحنه ی رژه ی نظامی را توصیف می کند که در طول آهنگ افرادی مشغول تدارکات برای مراسمی هستند.مایکل این صداها را به عنوان نمادی از آمادگی برای انجام هدفی بزرگ در سراسر آهنگ قرار داده است.از اینگونه صداهای تاثیر گذار تقریبا در تمامی آهنگ های مایکل به عنوان پس زمینه ی آهنگ به گوش می رسد.چه در اینگونه آهنگها و چه در ترانه های عاشقانه ی مایکل جکسون که با آواهای خاص صدای مایکل نیز همراه است.



 مایکل در این آهنگ همه را به اتحاد و هماهنگی تشویق می کند و جسارت را کلید موفقیت می داند.آرزویی که در این اهنگ مطرح می شود رسیدن به یگانگی  و برادری است.تا زمانی که ملت ها  دست به دست هم ندهند همچنان ترس از آزادی وجود خواهد داشت.جنگ و قتل و غارت پدیده ای شومی است که در جهان امروز ما به یک اصل برای برتری و افتخار تبدیل شده است."تاریخ" می تواند برای ما الگویی همیشگی باشد تا روزی که رهایی بر اسارت چیره شود....


متن اصلی آهنگ به همراه ترجمه در ادامه ی مطلب...


 
مایکل به همراه همسرش لیزا ماری پریسلی در صحنه ی ساخت موزیک ویدئوی آغازین آلبوم "تاریخ"



HIStory MP3 دانلود نسخه صوتی

ادامه نوشته

Adrienne Papp says about michael jackson

در بزرگداشت مایکل جکسون افراد بسیاری سخن گفته اند.آنهایی که از دور و نزدیک با او ارتیاط داشته اند از خاطرات خود در کنار او و برداشت خود از شخصیت و علایقش حرف زده اند.از ایده ها و دغدغه های شخصی اش  تا کنون حرفهای بسیاری زده شده.و دلایلی که او را مبدل به یکی از تاثیر گذارترین انسان های تاریخ کرد.


"من می دانم که خالق خواهد رفت، اما کار او زنده می ماند."

"میشل انجل"

صحبتهای آدرین پاپ درباره ی مایکل جکسون :

ما همه  می دانیم او فوق العاده است.افسانه ای ودست نیافتنی بودن مایکل جکسون با نوع خاص رقصش  که هیچکس دیگر قادر به انجام چنین حرکاتی نیست.به هر حال کسانی که کار او را دنبال می کنند  او را در رقصیدن یا خواندن نیافته اند با وجود اینکه او به کلی ساختار موسیقی  را برای همیشه تغییر داد.او به راستی فرستاده ای از جانب خداوند بود مردی که با هنر خود می خواست به مرگی برتر دست پیدا کند  تا پس از ان تا ابد زندگی کند.او در اخرین مصاحبه اش گفت: "...برای رهایی از مرگ من روح خودم را به کار و هنرم پیوند داده ام."

به عنوان یک سمبل حقیقی  و افسانه ای، او برای همیشه میراث خود را به عنوان برترین صحنه گردان دنیا  در کتاب تاریخ جاودانه کرد.

اما،چیزی  هست که ما درباره ی مایکل جکسون نمیدانیم یا به ان توجه کافی نداشته ایم و درک نکرده ایم که او در این دنیاعمیقا آزار دید.اودر زندگی شخصی خود بسیار بسته و تنها زندگی می کرد برخلاف انچه که در بیرون از او مشاهده می شد.روح او هر روز با دردهای زیادی که هر یک شکلی خاص داشتند می جنگید تا به آنها فائق آید.ابتدا، کودکی بود بدون هیچ کودکی کردنی،سپس به

عنوان یک فرد بالغ توسط جامعه مورد حمله قرار گرفت.

مایکل برای بازسازی عناصر از دست رفته ی روحش تلاش کرد. با پیشنهاد یک  راه زیبا برای کمک کردن به جهان و چیزی که همه نیاز مند آنند.بدیهی است که بسیاری از کارهای او به خودشان امده اند و راه او را پیش گرفتند.اتفاقات زندگی او  مانند راهنمایی است که می تواند احساسات زیبای انسانی را بر انگیزد. چیزی که موجب موفقیت انسان می شود داشتن روحی مهربان و آرام است و انجام کارهایی که با علاقه ی قلبی همراه باشد.

جکسون تنها قربانی رفتار خشن جامعه نیست.این چیزی است که تنها در هالیوود اتفاق نمی افتد، بلکه در هر جایی که انسانی موفق وجود داشته باشد دستهای زیادی به طرف او دراز می شوند.رسانه ها بر طبق خواسته ها و منفعت خود هر سخن راست یا دروغی را به مردم می رسانند و همین کافیست برای شکستن  روح آن انسان...هر چند سرسخت و بزرگ باشد.

استعداد اغلب با طبیعتی گریزان و پر هیجان همراه است. کمرویی و حساسیت مایکل به مسائل  از او یک معما ساخت که مو جب شد بر خلاف شهرت جهانی او برای بسیاری ناشناخته بماند.این حدس و گمان های بی پایان در باره ی او ظاهر زندگی او را به کلی تغییر داد.نارضایتی همیشگی ا و به خاطر  کمال گرایی او بود که هیچ گاه به حد کم و کار کم راضی نمی شد.همین خصوصیت منحصر به فرد موجب شد که او اکنون به عنوان تنها ترین و شایسته ترین هنرمند خلاق زمان ما شناخته شود.اجرای او روی صحنه دنیای جدیدی را در هنر سرگرمی نشان داد و تاثیرش را بر  تمام جهان گذاشت.همینطور طرفداران او با حمایت همیشگی شان موجب موفقیت بیشتر او شدند.از طرفی دیگر در همین جهان  زخم های زیادی خورد که او را مبدل به مردی آسیب پذیر با روحی آزرده و زندگی  در تنهایی کرد.هر چند به ظاهر همیشه اطرافش پر از آدم بود.

مرگ غم انگیز او من را  هم  ناراحت و هم عصبانی می کند.دو سوال درباره ی رفتن ناگهانی او و شیوه ای که  مجبور به زندگی بود وجود دارد.اول،چه زمانی جامعه ی پزشکی خواهد فهمید که راه حل تسکین بیماری ها در تجویز داروهای نا به جا نیست؟

آویزان شدن به افراد مشهور برای کسب شهرت و دارو دادن به آنها برای رساندن آنها به حالی خوب کمک به آنها نیست بلکه شتاب دادن به مرگ آنهاست.(مایکل به سادگی به همه اعتماد می کرد و شاید از همین صداقت و اعتماد بی موردش به انسان ها ضربه می خورد.)

دوم،چه زمانی رسانه ها از کارهای نابه جای خود دست خواهند کشید؟ چرا خواهان سرک کشیدن به زندگی خصوصی مشاهیر هستند و تا زمانی که به آنها آسیب نرسانند دست بردار نیستند و با ساختن یک داستان (چه درست چه غلط) سعی در بیمار کردن ذهن مردم دارند؟ و با مانور دادن بر موضوعات مختلف سعی در  رسیدن به اهداف پست خود دارند.جهان در حال از هم گسیختن است و مسائل مهمتری از این شایعات بی اساس برای تمرکز وجود دارند.من گاهی اوقات متعجب می شوم از اینکه چگونه یک موضوع پیش پا افتاده  می تواند از جنبه های مختلف برای روزها و هفته ها مورد بحث قرار گیرد در حالی که از هر زاویه ای به آن نگاه کنیم یک معنی می دهد.

مایکل جکسون بدون شک با استعدادترین صحنه گردان در نسل خود است و برای همیشه در ذهن ها  خواهد ماند.موسیقی او و استعدادش شاید از خلقت استثنایی اش منشع می گیرد.  اکنون زمان قدر دانی از او و استعداد شگفت انگیزش است.هنرمندی که موسیقی و رقص تنها میراثش نبود بلکه  با اهمیت تر از آن تلاش او برای دست یابی به صلح و دوستی و برابری است.

ترجمه: فاطمه mj

by Adrienne Papp

مصاحبه ی مایکل جکسون با BOB COLACELLO

....There Is Somethings That Just can be Touch with Heart


در آگوست 1982، مصاحبه ای با مایکل جکسون توسط " Bob Colacello" سردبیر اجرایی مصاحبه ها انجام شد.در 23 اگوست در سنفرانسیسکو در محلی که توسط مایکل جکسون اجاره شده بود این مصاحبه صورت گرفت.در ان زمان خانه ی شخصی مایکل در حال تغییراتی بود و او در خانه ی خود نبود.مایکل در ان دوران به خاطر آلبوم تک نفره ی جدیدش که مستقل از برادرانش ان را منتشر کرده بود به  ستاره ای دست نیافتنی مبدل شد (آلبوم (off the wall.هنگامی که مصاحبه انجام می شد مایکل مشغول کار بر روی اثر داستانی بر اساس فیلم جدید "استیون اسپیلبرگ" "ET   موجود فرا زمینی" بود.او همچنین مشغول تکمیل آلبوم جدیدش "Thriller"  بود که این البوم توانست رکورد بیشترین فروش آلبوم تمام دوران ها را از ان خود کند.متن زیر گزیده ایست از گفتگو پیرامون نحوه ی شکل گیری این داستان و احساسات مایکل و ...

:bc  آیا دوست داری که مثل یک کودک بازی کنی؟ آیاهمیشه این کارو دوس داری؟

:mj همیشه.من همیشه از احساسی که روی صحنه دارم لذت می برم.جادویی که به وجود میاد.وقتی من رو صحنه میرم انگار یه جادوی خاصی از یه جای نا شناخته میاد و روح تو  رو کنترل می کنه.من در کنسرت کویینسی در Rose Bowl و نمی خواستم که به استیج برم.من سعی داشتم خودمو بین جمعیت پنهان کنم و امیدوار بودم اون منو نبینه که بین مردمم وقتی صدام می کنه .بعد من رفتم بالا و هیجان زده بودم.من از داربست در حال بالا رفتن بودم.، بلند گوها، شعاع های نور، حضار...و من شروع به رقصیدن  و خوندن کردم و این چیزی بود که اتفاق افتاد.

:bc  بازیگری رو ترجیح میدی یا  اجرا روی صحنه  رو؟

:mj من هر دو رو دوست دارم.بازیگری نوعی خلاقیته.من عاشق اجرا هستم.اون گریزی فوق العاده است.اگه واقعا میخواید که هر چیزی رو احساس کنید،همون زمان انجامشه.در بازیگری انگار که انسان دیگه ای می شیم.فکر میکنم خوبه وقتی کاملا خودتو از یاد میبری.اگر همه چیز از یادت بره ،-که من اینکارو دوس دارم-،این زمانیه که جادو اتفاق میفته.من عاشق ساختن جادو هستم. ترکیب چیزها ی غیر معمول با همدیگه که غیر قابل انتظاره و بالای سر مردم در حال پروازه.کارهایی جلوتر از زمان.پنج مرحله جلوتر از اون چیزی که مردم تصور میکنن.مردم اونو میبینن و میگن : "وواو من انتظارشو نداشتم" من عاشق شگفت زده کردن مردم با یه نمایش یا استعداد یا اجرا روی صحنه یا هر چیز دیگه هستم.من "جان تراولتا" رو دوست دارم،کسی که از Kotter show میاد.هیچکس نمیدونه که اون میتونه برقصه یا اون کارا رو انجام بده.او شبیه-بوووم.قبل از اینکه بدونه،اون مارلون براندوی بزرگ دومه یا یه چیز شبیه این.

:bc  اون به تازگی کاری انجام نداده.

:mj میدونم.فکر میکنم او در حال انتخاب و بررسیه.این همیشه واسه هر کسی مشکله که با دستاوردهای قبلیش رقابت کنه...

:bc  به نظر میاد چیزی که  به تو انگیزه میده آرزوهات و سرگرم کردن مردمه و اینکه مردمو خوشحال کنی.در مورد شهرت و پول چی فکر میکنی؟ میتونی تصور کنی که مشهور نباشی یا مشهور بودن خستت کنه؟

:mj اون هرگز منو خسته نمیکنه.گاهی اوقات که شما به آرامش احتیاج دارید یا دوست دارید به تئاتر بری و بگی : "هیچکسی امشب مزاحم من نشه،من کلاه و عینک خودمو پوشیدم و میخوام از این فیلم و هر چی که در اونه لذت ببرم"شما میری اونجا و همه دارن تو رو تماشا میکنن و بهت خیره شدن و در اوج فیلم یکی به شونه ات ضربه میزنه واسه امضا گرفتن.و تو فقط احساس میکنی که نمیتونی فرار کنی...

:bc  تو رابطه ی نزدیکی با والدینت داری.آیا اونا اینجا تو لس آنجلس زندگی می کنن؟

:mj بله.مادرم طبقه ی بالاست و پدرم در اداره.

:Bc روز عادی تو چطور میگذره؟

:mj خیال بافی در بیشتر روز.من زود از خواب بلند میشم و آماده ی کاری که قراره انجام بدم میشم، نوشتن آهنگ یا هر چیزی که هست.برنامه ریزی برای آینده و سرمایه گذاری.

:bc آیا تو نسبت به آینده خوش بینی؟

:mjبله،من همیشه دوس دارم جلوتر از زمان برنامه ریزی کنم و اون رو دنبال کنم.

:bcآیا تو به مد اهمیت میدی؟

:mjنه،من به چیزی که روی استیج می پوشم اهمیت میدم.میدونی چیزی که دوس دارم چیه؟ من به لباس های روز اهمیت نمیدم.من دوست دارم آراستگی تو لباسم باشه وقتی که دارم خودمو تو آیینه نگاه می کنم. شلوار گشاد یا بعضی از این کفشای فانکی و یک کلاه به من احساس شخصیت بامزه ای میده.این برام جالبه.

:bc  تو دوست داری زیاد تو زندگی روزمره ات بازی کنی ؟

:mj من عاشق این کارم.این یه جور رهاییه.جالبه.این یه فرصت برای تبدیل شدن به چیز دیگه است،شخص دیگه.مخصوصا وقتی تو واقعا اونو باورش میکنی و دیگه شبیه یه بازی نیست.من همیشه از گفتن کلمه ی بازیگری بدم می اومده.باید گفت ،" من یه بازیگرم".این باید  بیشتر از بازیگری باشه. باید بیشتر مثل یک ایمان آورده باشه.(ایمان به کاری که قراره انجام بدیم.)

 

:bc ولی این یه کم ترسناک نیست که کاملا نقش رو باورش کنی؟

:mj نه،چیزی که من واقعا دوست دارم اینه که واقعا فراموش کنم.

:bc چرا می خوای که همه چیز رو از یاد ببری؟ آیا فکر می کنی زندگی اینقدر سخته؟

:mj نه،شاید به خاطر این باشه که من دوست دارم به شخصیت مردم  دیگه ای که زندگی می کنن تبدیل بشم و بعضی چیزها رو کشف کنم.مثل چارلی چاپلین.من او رو به حد مرگ دوست دارم.یه ولگرد کوچولو،یه چرخ دنده ی بزرگ همراهش و چیزای دیگه.وقلب او..هر چیزی که او روی پرده به تصویر کشید یک حقیقت است.اون کار تمام زندگیش بود.او در لندن به دنیا اومد، و پدر الکلی او وقتی شش سالش بود مرد.او در خیابان های انگلیس پرسه می زد، گدایی،فقر، گرسنگی...تمام این ها روی پرده ها بازتاب داشت و این کاریه که من دوست دارم انجام بدم، بازگرداندن تمامی آن حقایق...

:bc آیا شده بعضی وقتا احساس کنی که کودکی خودتو به خاطر بودن و اجرا کردن در دنیای بزرگ ها از دست دادی؟

:mj گاهی اوقات.

:bc اما تو دوست داری دیگران ازت بزرگتر باشن،کسانی که با تجربه ان.

:mj من انسان های با تجربه رو دوست دارم.من عاشق کسایی هستم که استعدادهای شگرف دارن.من مردم سخت کوش رو دوست دارم که شجاع اند و رهبرانی  در رشته و تخصص خودشون هستند.برای من دیدن کسانی مثل این و یاد گرفتن از اونها و به اشتراک گذاشتن ایده ها با اونها مثل سحر می مونه.با هم کار کردن.من دیوانه ی استیون اسپیلبرگم.یک الگوی دیگه برای من ، و من نمی دونم... جایی که شگفتی ها از اونجا میاد بچه ها هستن.اگر من  پایین رو زمین باشم یه کتاب با عکس هایی از بچه ها دستم می گیرم و بهش نگاه می کنم و تنها همین کار من رو به بالا ها می بره.بودن در کنار بچه ها شگفت انگیزه...

:bc آیا تو به هنر علاقه داری؟

:mj من دوست دارم  با مداد یا جوهر و قلم نقاشی کنم.من  عاشق هنرم.وقتی به تور میرم و موزه هایی رو در هلند، آلمان یا انگلیس می بینم.می دونی اونها مثل نقاشی هایی عظیم اند. من کاملا شگفت زده می شم. فکر نمی کنی که یه نقاش می تونه کارهایی شبیه به این رو انجام بده.من می تونم به قسمتی از یه مجسمه یا نقاشی نگاه کنم و کاملا خودمو در اون گم کنم.ایستادن و نگاه کردن بهش و تبدیل شدن به بخشی از اون اثر.می شه در اون اشک ها رو نشون داد.من می تونم خیلی خوب حسش کنم.ببین، اونجا جاییه که فکر می کنم یه بازیگر یا تهیه کننده باید کاملا به  حقیقت درونی اون شخص پی ببره.حس این که اون  هنر به خوبی می تونه بخشی از تو و کاری که انجام می دی بشه و تو می تونی با هنرت هر کسی رو به هر جایی که می خوای ببری.تو خوشحالی،اونها  هم خوشحالند.هر احساس انسانی که تصورش رو بکنی درست در وجود توئه.من حقیقت رو دوست دارم. از چیزی که حقیقت نداره و از بین میره متنفرم.حقیقت درون همه ی ما یک چیز است.ما احساسات مشترکی داریم و یک فیلم مثل "ایتی موجود فرا زمینی" می تونه احساس هر کسی رو بر انگیزه.چه کسی هست که دوست نداشته باشه مثل پیتر پن پرواز کنه؟ چه کسی نمی خواد با مخلوقی جادویی از جهانی دیگه پرواز کنه و با او دوست بشه؟ استیون مستقیما قلب انسان رو هدف خودش قرار داده.او می دونه....وقتی که به شک افتادی باید به قلبت برگردی...

ترجمه : فاطمه MJ

مایکل در کنار استیون اسپیلبرگ و کووینسی جونز برای تولید داستان ET


مایکل جکسون : Man In The Mirror

مردی در آینه

مردی در آینه  بازتاب رنج هایی  است که در دنیایمان وجود دارد.داستان کودکانی است که از زادگاه و  خانواده ی خود جدا مانده اند.و زمانی که شاید ما ها در خانه هایمان  خنده هایمان را قسمت می کنیم  قطره ی اشکی از گوشه ی چشم کودکی بچکد.موزیک ویدئوی این اهنگ سرشار از صحنه های دلخراشی که دل هر انسانی را به درد می آورد.و او می گرید از شدت رنجی که می بریم.....



در آنجا یی از شعر که می گوید :

 I see the kids in the street,
With not enough to eat
Who am I, to be blind?
Pretending not to see their needs

کودکانی را در خیابان دیده ام،

که چیز کافی برای خوردن نداشتند

آیا من کورم؟

که تظاهر کنم نیاز آنان را نمی بینم؟

آنان چشم به راهند......

مردی در آینه داستان محرومان از آزادی است.انسان هایی بی گناه که تا چشم باز کرده اند خود را در خون دیده اند.و دستهایی که آغشته به خون این انسان هاست.جنگ زدگانی محروم از صلح و برابری که در این کشمکش خیر و شر رها شده اند.مایکل جکسون برای پایان این رنج ها می خواند.برای دیدن تمام ندیدنی های زیبایی که می تواند وجود داشته باشد.او می داند که هیچ خوبی پدید نمی آید جز به رنج و ایجاد یک تغییر، هر چند کوچک و ناچیز...تنها کافیست که از خود آغاز کنیم.و این را بپذیریم که به دنبال مقصر نباشیم.این خود ما هستیم که می توانیم از درون خود شروع کنیم.و برای این کارمان هدفی بزرگ داریم : تحقق تمام نداشته های زیبایمان.........

و هیچ چیز نمی تواند تاثیر گذار تر از خودمان باشد.هر چند دشوار به نظر برسد.ولی همین شروعی فراموش نشدنی است.

مایکل جکسون تمام عمر خود را صرف این کرد که بداند و بفهماند که آزادی حقیقی به دست نخواهد امد مگر با تغییر و تلاش از خود.نگاه به افکار و  ایده هایمان و این که کجا ی راه را اشتباه رفته ایم و یا باید قدم به چه راهی بگذاریم.

و او موسیقی را راهی یافت تا با آن ایده هایش را با دیگران در میان گذارد.همانطور که بزرگان دیگری هر یک راهی را انتخاب کردند.در نقطه ی اوج شعر مایکل فریاد می زند :


I'm starting with the man in the mirror
I'm asking him to change his ways
And no message could have Been any clearer
If you wanna make the world A better place

 Take a look at yourself, and
Then make a change

من با مردی که در آینه است آغاز می کنم

من از او می خواهم که مسیر خود را تغییر دهد

و هیچ پیغامی روشن تر از این نیست :

اگر می خواهی  جهان را به مکانی بهتر مبدل کنی

نگاهی به خود بینداز

و سپس تغییری ایجاد کن.......

 

و کسی که در آینه است و ما از وجود ان غافلیم.هر روز ساعت ها به ان زل می زنیم و متوجه ایرادی در او نمی شویم.نمی خواهیم بر موجودی که در آن سوی آینه است خرده بگیریم.در حالی که اگر بفهمیم مشکل اصلی اعمال ماست و هر یک می توانیم به سهم خود بار اندکی را از دوش محرومی برداریم.

در قسمت پایانی شعر مایکل با  همان لحن آشنای خود از همنوعانش  درخواستی دارد :

Stand up and lift
Yourself, now!

Stand up.......

Stand up.......

برخیز و خود را  ترک بگو....

برخیز....برخیز.......

مایکل جکسون به همراه بچه ها در "نورلند" ملک شخصی او

مایکل جکسون در کتاب خود "مونواک" می نویسد:

 

Man In the Mirror» یك پیام بزرگ است. من عاشق آن ترانه ام. اگر جان لنون زنده بود، واقع همین ترانه را می گفت زیرا این ترانه می گوید اگر می خواهید جهان را جای بهتری كنید، ابتدا باید خودتان را تغییر دهید. این شبیه چیزی است كه كِنِدی می گوید. او می گفت: «نپرسید كشورتان برای شما چه كرده؛ بپرسید شما برای كشورتان چه كرده اید.» اگر می خواهید جهان را جای بهتری كنید، به خودتان نگاهی بیندازید و تغییرش دهید. از كسی كه در آینه است آغاز كنید. از خودتان آغاز كنید. به چیزهای دیگر نگاه نكنید. با خودتان آغاز كنید.

این حقیقت دارد. این همان چیزی ست كه مارتین لوتر كینگ و گاندی هم می گفتند. من به آن ایمان دارم."


مایکل در جمع کودکان ژاپن در زمان برگزاری تور جهانی "بد"


دانلود اهنگ

دانلود موزیک ویدئو

مصاحبه ی مایکل جکسون با شبکه ی VH1

 

مصاحبه ی شبکه ی "وی اچ 1"

هر مصاحبه ای که من تا به حال انجام داده ام به اجبار بوده است.و شما رفقا (طرفداران) آنقدر با من خوب بوده اید که تنها دلیل من برای موافقت با این مصاحبه ها هستید.

Q: چه چیزایی تو رو ناراحت می کنند؟

MJ: من کاملا بر کاری که انجام می دم یقین دارم، وتلاش میکنم  که در هر کاری که  میکنم نوآوری وخلاقیت داشته باشم.ما هزگز به کمال مطلق نمی رسیم، اما من به کار عالی اعتقاد دارم . و وقتی که ما در نهایت به 99.9 % می رسیم من واقعا ناراحت می شم واین منو ناراحت می کنه.

Q:آیا تو می خوای ویدئوهای بیشتری برای آلبوم "تاریخ " بسازی؟

MJ:تعداد زیادتری کار از آلبوم "تاریخ" وجود داره.ما به زودی ویدئوی "روح ها" رو داریم ، که یه  کار بزرگ از آلبومه.و "غریبه ای در مسکو" ، وهمچنین کارای دیگه که در حال تولیده.من فکر می کنم آلبوم در حال حاضر 28 میلیون نسخه فروش داشته، مطبوعات به دروغ گفتن ادامه می دن-اونها وحشتناکند، این مزخرفات رو نخونید- چیزی که شما (طرفدارا) می تونید انجام بدید اینه که داستان های رو که حقیقت ندارند نخونید.اونها داستان هایی رو می نویسند که شما رو گمراه کنند و در مقابل شما هم اونها رو ثروتمند.این درست نیست، اونها رو نخونید، اونا یه مشت زباله اند،اون نوشته ها مثل تنقلاتند.(یعنی ظاهرشون زیباست ولی در واقع به باور مردم آسیب می زنند.).چیزایی که به شما می گم رو باور کنید........

Q:چرا تو از یه  ماسک ابریشمی روی صورتت اسفاده می کنی؟

MJ چون با گذشت زمان پوست من به حالت بدتری تغییر کرده.من متنفرم که اینو بازگو کنم.من مبتلا به" ویتیلیگو" هستم، و پوست من کاملا به نور خورشید حساسه.من حتی نمیتونم تصور کنم که برم بیرون. چون حتی اگه در سایه هم باشم اشعه ی خورشید می تونه به پوستم آسیب برسونه. (ویتیلیگو باعث میشه که رنگدانه های پوست به تدریج از بین برند و حساس  شوند.پوست مایکل هم به مرور زمان  همراه با سفید شدن به تابش نور حساس شده بود.به طوری که مجبور بود برای حفاظت خود از ماسک بر صورت خود استفاده کند.دلیل استفاده از چتر توسط مایکل هم همین بود.)

Q: آیا ترانه ای وجود داره که تو آرزو می کردی کاش اونو نمی ساختی؟

MJ: نه تا جایی که به نظرم می رسه.برخی از آهنگ های "موتون"، ترانه های اولم،یادم میاد یه بار با ترانه نویس ها مشکل پیدا کردم چون من می خواستم  شعر رو به طریق خاصی بخونم و اونها ازم می خواستن که جور دیگه ای بخونمش.و من با "بری گوردی" که صاحب کمپانی هست صحبت کردم. و او گفت: " ببینید، به مایکل اجازه بدید کاری رو که می خواد بکنه، من مطمئنم که حق با اونه"

Q: حال و هوای بین  ستارهای " موتون"  رقابتی بود یا دوستانه ؟

MJ: بسیار دوستانه."ماروین گین" به خونه ی من میومد و در آخر کار دو بار در هفته با برادرام بسکتبال بازی می کرد."استیو واندر" برای دور هم جمع شدن و مهمونی میومد.و من به سالن پذیرایی می رفتم و " دیانا راس" دخترای گروه رو به اونجا دعوت می کرد  و این واقعا خالصانه و مثل یه خانواده ی شاد بود.ما یه تیم بیسبال داشتیم که مقابل هم بازی می کردیم. و من اون موقع خیلی کوچیک بودم اما اونا بهم اجازه می دادن ضربه بزنم ، و اون واقعا یه خانواده ی شاد بود و وقتی من دلم برای اونا تنگ می شد هر وقت که می خواستم اونا به خونه ی من  می اومدن .

Q:آیا تو می خوای برنامه ی خاصی  رو که سال گذشته  با " اچ بی او" کنسل کردی دوباره ضبط کنی ؟ و اگه اینطوره، کی؟

MJ: بله، ما داریم برای کارایی در افریقای جنوبی برنامه ریزی می کنیم.

Q:آیا هیچوقت از اینکه روی صحنه بری ترسیدی؟

MJ: نه،من به خاطر نمیارم که هیچوقت واسه رفتن روی صحنه ترسیده باشم.من روی صحنه احساس راحتی بیشتری دارم  تا این مصاحبه ای که حالا دارم انجام میدم!

(همونطور که میدونید مایکل بیش از حد خجالتی  وآروم بوده،برخلاف وقتی که قرار بود اجرایی داشته باشه.که اون اجرا رو با قاطعیت و ظرافت هر چه تمام تر برگزار می کرد.)

Q: آیا تو میخوای کنسرت هایی رو  اینجا در ایالات متحده برگزار کنی؟

MJ: من اینکارو دوس دارم .ما  داریم برای سال بعد برنامه ریزی می کنیم.من همیشه دوست داشته ام که دوباره با " کووینسی جونز" کار کنم.درها همیشه به روی اون بازه.ما با هم روابط خیلی دوستانه ای داریم.اما من  میخوام با مسائل متفاوتی درگیر بشم و کارهای مختلفی بکنم و تجربه کنم.اون خیلی انسان صبوریه و من خیلی دوسش دارم.(مایکل قبل از این در آلبوم افسانه ای "تریلر" و "بد" با کووینسی همکاری داشت.)

Q: اگر تو می تونستی یه روز کامل رو در گمنامی کامل بگذرونی، کجا می رفتی و چه کاری انجام می دادی؟

MJ: حتما به "نورلند" می رفتم. ویا یک  جزیره ی خالی از سکنه که هر جا باشه.چه کار می کردم؟ حتما ترانه می نوشتم و یا یه کاری شبیه ساختن یه موسیقی یا اجرا روی صحنه یا چیزی ...چیزی می ساختم.من هرگز دست از کار کردن نمی کشم. (نورلند neverland نام زمین اختصاصی است که خانه ی شخصی مایکل هم در آن قرار دارد و مایکل این نام را از داستان "پیتر پن" پسری در ناکجاآباد که هرگز بزرگ نمی شود الهام گرفت.)


Q: آیا واقعا "بیلی جین" درباره ی آهنگ اطلاع داشت و اگه میدونست واکنش اون چی بود؟

MJ: یه دختری هست که اسمش بیلی جینه، اما این درباره ی  اون بیلی جین نیست."بیلی جین" میتونه هر کسی باشه.این می تونه برای هر دختری استفاده بشه (که برای گرو هایی در دهه ی 60 استفاده می شد) که می خواد خودشو  اطراف پشت صحنه به درها آویزون کنه و هر گروهی که به شهر میاد اون می خواد با اونا روابط داشته باشه. و من فکر میکنم زمانی که کوچک بودم اون رو (ترانه) نوشتم  تا چیزی رو که برادرام با اون مواجه بودن رو نشون بدم.تعداد زیادی "بیلی جین" اون بیرون بودن.هر دختری که ادعا می کرد پسرش با برادرانم رابطه ی خویشاوندی داره.

(مایکل این اهنگ رو در اعتراض به رفتار بعضی دختران جوان که سعی داشتند با فریب از افراد سرشناس اخاذی کنند خواند.)

Q: کدوم ترانه ی تو شرح حالی از خودته؟

 و موزیک هایی شبیه به این.Stranger in Moscow.Heal The World.We Are The World.I,ll Be There

Q: چه چیز الهام بخش تو برای  ترانه ی "غریبه ای در مسکو" بود؟

MJ: من اون رو در مسکو نوشتم.شعرش کاملا شخصیه.وقتی شما بخش هایی از ترانه شبیه به این رو میشنوید:" اینجا در شهرت رها شده ام..........مبارزه ای در درونم......." -در زمان آخرین تور وقتی ما در مسکو بودیم- این چیزی بود که حقیقتا من احساس می کردم.اون خودش به وجود اومد.من در درونم این رو احساس می کردم، این چیزی بود که من در آن زمان احساس می کردم.در هتل خودم تنها بودم و بارون می اومد  و من شروع به نوشتن اون کردم.

ترجمه : فاطمه MJ