سلام دوستان خوبم
بدون مقدمه امروز یه ویدیو جالب براتون میزارم حال کنید خیلی باحاله!
خلاصه من شاید فقط یکماه بشه که این پسر رو یعنی
Tomasz
رو میشناسم اما امروز صبح فهمیدم چی بود که از این نوازنده ویولون خوشم اومد!
به هر حال حتما تماشا کنید لذت ببرید!
اینم لینک ویدیو
سلام به دوستان اندک ولی مهربان خودم!
به هر حال امروز دوباره لینک دانلود یه اهنگ توپ از الکساندر رو براتون میذارم که اگه گوش ندینش
کل عمرتون بر فنا هست!
همین الان از الکس خیلی تشکر میکنم به خاطر ترانه ای که خونده و منو به یه دنیای دیگه برد!
خداییش اخر پتانسیل استعداد هست این پسر بر خلاف جاستین بیبر که فقط اسم هنرمند رو یدک میکشه!
اهان متنش رو هم میزارم به هر حال معنیش هم که لازم نیست بنویسم.
http://s5.picofile.com/file/8115365250/08_alexander_rybak_13_horses.mp3.html
شرمنده دیگه نمیدونم چرا نمیتونم لینک بزارم؟؟!خودتون این ادرس رو سرچ کنید و دانلود.
13horses
.
13horses swimming in the sea
Waiting for someone to find them
Their ship is gone
And now they are alone
With water everywhere around them
The men were saved
From the sinking ship
Right before it started to burn
And while they're safe
Their loyal friends need help
Patiently waiting for their turn
13horses swimming in the sea
They don't even know it's pointless
Their pride remains
But this time it won't help
They used to be so tall
And suddenly they're small
There's a couple waiting far behind
So they will be out of sight
But then who cares
They're dying anyway
All of them are doomed this night
11horses swimming in the sea
The sea they fought was just a river
They're used to this
It's probably just a race
That helps to ease their minds
But where's the finish line
The night grows dark
The body wants to rest
It hurts to breathe
And still they do their best
They want to live
No matter for how long
Their thoughts all disappeared
Cause now they're really scared
7horses struggling in the sea
Waiting for someone to find them
They don't look back
cause what's the point of that
There is only death behind them
They cry for help
But help will never come
They don't now where to swim
Or what they're swimming from
They try to swim some more
When panic starts to spread
They're swimming in to shore
But only in their heads
The 3 last horses
Dying in the sea
Shouting out their cries but no one
They're born to win
They're screaming in their hearts
The strength of thousand men
They're fighting to the end
The sun is out
Birds are everywhere
They're flying high
Surfing in the air
It's nice to live
When life is such a blast
One horse that swims
It seems to be the last
The thirteenth horse
Has always been the best
His honour will be proud
But now he wants to rest
He's longing for his home
The girl will give him food
Good boy, she'll say
Together they will play
13horses swimming in the sea
Soon they will be gone forever
And while they swim
One thing still remains
And that's the hope that never dies
It never dies
It never dies
سلام به همگی
بعد از مدتی اومدم با یه استعداد جوان
خداییش بین همه ی هنرمندای زنده الکساندر از همه بیشتر استعداد داره
خیلی برام جالبه معمولا اکثر خواننده های امروزی از جاذبه های جنسی و غیر اخلاقی
در ویدیو کلیپ هاشون استفاده میکنن اما الکساندر از ویولونش!
این موزیک ویدیو رو از دست ندین من عاشق این اهنگشم
fairy tale
http://s5.picofile.com/file/8115203026/Alexander_Rybak_Fairytale_HD_Music_Video.mp4.html
اغلب خود را در حال زیستن بر بالای کوهی در توفان خیز ترین و نه سردترین سرزمین
جهان مینگرم
آیا چنین جایی وجود دارد؟
اگر وجود دارد روزی به انجا خواهم رفت و قلبم را به نقاشی و شهر تبدیل خواهم کرد.
5اوریل1914
باران
میشد بوی زندگی را در کوچه های دلتنگی حس کرد
کوچه های به درازای عمر و پهنای سایه ی مرگ و درخت هایی که شاخه هایشان با حسرت
به برگ های زرد شده ی روی زمین نگاه میکنند برگهای که هر کدام ورقی از دفتر خاطرات
درخت بودن و حالا روی زمین افتاده اند
دیگه نه بهار بود نه تابستان
پاییز!
باران میبارید و زمین را میشست انگار هر قطره ان به محض فرود و رسیدن به زمین اسفالت و
شکاف میکنه و به قلب زمین راه خودشو پیدا میکنه
اما اونقدر اروم میبارید که کم کم خیس شدن خود را زیر باران حس نکردم
مه همه جا بود هر جای
گوشه ای نیمکت چوبی فرسوده ای بود فرسوده از گذر زمان و تنها در کناری زیر نم نم باران تقریبا خیس شده بود
چتری باز روی نیمکت بود و زیر چتر یه تیکه کاغذ گرفتمش تا بخونم اما ...
چند قطره باران روی ان بارید و نوشته ها رو از بین برد کاغذ خیس شده بود و گریه میکرد!
صدای پا رو به وضوح میشنیدم مردی بارانی بلند مشکی پوشیده بود و ارام ارام دور میشد
بی اختیار صدا زدم صبر کن... وایستا...
ایستاد و برگشت.مات و حیران بهش نگاه میکردم
چهره ای اشنا لبخندی زیبا زد و دست تکان داد و اهسته در حالی که به جلو قدم بر میداشت
محو شد.
احساس سرمای شدیدی داشتم اما قلبم از حرارت در حال منفجر شدن بو دطاقت نیاورد م روی نیمکت نشستم هنوز گرم بود...